از خواب چشمهای تو تا صبح میپرم

از خوابِ چشم‌های تو تا صبح می‌پَرَم
این روزها هوای تو افتاده در سرم


هر سایه‌ای که بگذرد از خلوتم، تویی
افتاده‌ای به جانِ غزل‌های آخرم


گاهی صـدای روشنت از دور می‌وَزَد
گاهی شبیه ماه نشستی برابرم


یا رو به‌روی پنجره‌ام ایستاده‌ای
پاشیده عطر پیرهنت روی بسترم


گاهی میان چــــــادرِ گلـدارِ کودکیت
باران گرفتــــه‌ای سرِ گلدانِ پرپرم


مثل "پری" در آینه‌ها حــرف می‌زنی
جز آه...هرچه گفته‌ای از یاد می‌برم


نزدیکِ صبـح، کُنـج اتاقم نشسته‌ای
لبخند می‌زنی و من از خواب می‌پرم...!
 

#اصغر_معاذی

#B


#صبح_پنجشنبتون_لبریز_از_زیبایی
#سلام_همراهان_گرامی
#یک_دنیا_عشق_و_صمیمیت
#تقدیم_دلهای_مهربونتون
دیدگاه ها (۱)

چه می شد دستانم به دستانت گره می شدچه می شد آغوشم در آغوش خو...

تاکور نگشته دیدگانم تو بیا / تا مور نخورده استخوانم تو بیا /...

الهی چشم گریونت ببینم دلبر من گرفتار و پشیمونت ببینم دلبر م...

عاشق شـــــدم و با دل خود درگیـــــرم در حلقه ی عشقش به غل و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط