فیک"عشق"سایبری;,پارت چهارم
.
.
حسرت داشتن خور꯭شید براي ماه
همچو حسرت داشتن تـؤ براي من است .. .
.
.
باپلی شدن اهنگ run too you از lea michele که کیونگ برای اودیشن خودش درخواست داده بود، با اعتماد به نفس شروع کرد به خوندن، بعد از تموم شدن آهنگ داورها که با تحسین سر تکون میدادن شروع کردن باهم دیگه صحبت کردن. بعداز صحبت کوتاهشون روبه کیونگ کردن. یکی از داور ها شروع کرد به حرف زدن با صدای بلند تا کیونگ بشنوه.
.کیونگ...تو این اودیشن رو قبول شدی! این یعنی تو میتونی کاراموز کمپانی ما باشی..فایتینگ دختر!
با دستش که مشت کرده بود به کیونگ امید داد. کیونگ از اونجا بیرون اومد و با شوق و ذوق و تعجب دستاشو روی دهنش گزاشت، دکمه ی آسانسور و زد و منتظر موند. خیلی ذوق زده و خوشحال بود. خیلی زیاد! بالاخره داره به ارزوش میرسه،بالاخره موفق شده کاراموز بشه.
_____ســه سـال بـــعــد____
به خوابگاه رسید و خسته خودشو روی کاناپه پرت کرد...
جیهو. کیونگگگگ بیا لباساتو جمع کن
گو ایون. وای جیهو شروع کرد باز... بزار بچه برسه بعد!
کیونگ خندید، جیهو هم شروعکرد به غر زدن.
سابین. کیونگ..چطوری دانگ گزاشت انقدر زود بیای..شنیدم امروز اصلا اعصاب نداشته و به همه بچه ها سخت میگرفته!
بورا. تازه اون با کیونگ هم لجه ..
کیونگ چشماشو باز کرد و درست نشست.
کیونگ. فرار کردم
همه خندیدن،،،،شب شد و همه رفتن اتاق های خودشون. کیونگ خوابش نمیبرد، دراز کشیده اما چشماش بازه...توی فکر فرو رفته و سعی میکنه بغضشو قورت بده؛ اما موفق نشد! اشکاش سرازیر شد و باعث شد گونه هاش خیس بشه. چشماشو فشار دادو برگشت و روی صورتش خوابید و مفصل گریه کرد. دلتنگ خانوادشه، دلتنگ خونشون..داره اذیت میشه خب؛ کیونگ نازک نارنجی که تحمل هیچ سختی رو نداشت،حالا... تقریبا سه سالی میشه که کاراموزه! خانوادشو فقط توی تماس تصویری میبینه. اما با وجود همه ی این سختیا، بقیه کاراموزا، فرنداش..اونا تنها امیدش هستن!..اما خب زیاد بودن کسایی که رد شدن و رفتن، کیونگ اولش خیلی اذیت میشد، اما بعد کم کم یاد گرفت زود وابسته نشه..درواقع اصلا وابسته نشه. باورش نمیشه 3 سال گذشته، سه سال زیاده اما خب با درس و عبرت هایی که توی این سه سال یاد گرفت هم، با تجربه تر و بزرگتر و عاقل تر شده. متوجه نشد کی خوابش برد،،،با صدای زنگ موبایلش سریع بلند شد و آلارم رو خاموش کرد تا کسی بیدار نشه، یکی از بچه ها که تخت مقابل کیونگ خوابیده بود توی خواب قلتید و باعث شد کیونگ نفسشو حبس کنه. آروم از روی تخت پایین اومد، ساعت چهار صبح بود و کیونگ میخواست تمرین کنه، اون نباید اینهمه سال و اینهمه زحماتش رو نادیده بگیره..باید کم بخوابه،کمتر بخوره..حتی بیشتر از سختگیری های کمپانی به خودش سخت میگیره!
یعنی بالاخره نتیجه ی زحماتش رو میگیره؟
یعنی میتونه آیدول معروفی بشه؟
اون همیشه آرزو داشت توی کمپانی هایب باشه!
اما این کمپانی هر کاراموز دختری رو نمیپذیره.
باید رشته ی دیگه ای هم بلد باشه،
بازیگری،رپ،ووکال،دنس کیونگ مطمئن نبود توی همه ی اینا مخصوصا اولی استعداد داشته باشه و این ریسک بزرگیه که ممکنه حتی پنج سال کاراموز باشی اما رد بشی چون هایب واقعا این کارا ازش برمیاد..!
ادامــــــه دارد...
لایک؟!
#فیک #سناریو #فیک_بی_تی_اس
#فیک_عشق_سایبری #فیک_سایبری
#فیک_عشق_سایبری_پارت_چهارم
#فیک_عشق_سایبری_پارت_4
#پارت_چهارم #پارت4 #پارت4 #part_4
.
حسرت داشتن خور꯭شید براي ماه
همچو حسرت داشتن تـؤ براي من است .. .
.
.
باپلی شدن اهنگ run too you از lea michele که کیونگ برای اودیشن خودش درخواست داده بود، با اعتماد به نفس شروع کرد به خوندن، بعد از تموم شدن آهنگ داورها که با تحسین سر تکون میدادن شروع کردن باهم دیگه صحبت کردن. بعداز صحبت کوتاهشون روبه کیونگ کردن. یکی از داور ها شروع کرد به حرف زدن با صدای بلند تا کیونگ بشنوه.
.کیونگ...تو این اودیشن رو قبول شدی! این یعنی تو میتونی کاراموز کمپانی ما باشی..فایتینگ دختر!
با دستش که مشت کرده بود به کیونگ امید داد. کیونگ از اونجا بیرون اومد و با شوق و ذوق و تعجب دستاشو روی دهنش گزاشت، دکمه ی آسانسور و زد و منتظر موند. خیلی ذوق زده و خوشحال بود. خیلی زیاد! بالاخره داره به ارزوش میرسه،بالاخره موفق شده کاراموز بشه.
_____ســه سـال بـــعــد____
به خوابگاه رسید و خسته خودشو روی کاناپه پرت کرد...
جیهو. کیونگگگگ بیا لباساتو جمع کن
گو ایون. وای جیهو شروع کرد باز... بزار بچه برسه بعد!
کیونگ خندید، جیهو هم شروعکرد به غر زدن.
سابین. کیونگ..چطوری دانگ گزاشت انقدر زود بیای..شنیدم امروز اصلا اعصاب نداشته و به همه بچه ها سخت میگرفته!
بورا. تازه اون با کیونگ هم لجه ..
کیونگ چشماشو باز کرد و درست نشست.
کیونگ. فرار کردم
همه خندیدن،،،،شب شد و همه رفتن اتاق های خودشون. کیونگ خوابش نمیبرد، دراز کشیده اما چشماش بازه...توی فکر فرو رفته و سعی میکنه بغضشو قورت بده؛ اما موفق نشد! اشکاش سرازیر شد و باعث شد گونه هاش خیس بشه. چشماشو فشار دادو برگشت و روی صورتش خوابید و مفصل گریه کرد. دلتنگ خانوادشه، دلتنگ خونشون..داره اذیت میشه خب؛ کیونگ نازک نارنجی که تحمل هیچ سختی رو نداشت،حالا... تقریبا سه سالی میشه که کاراموزه! خانوادشو فقط توی تماس تصویری میبینه. اما با وجود همه ی این سختیا، بقیه کاراموزا، فرنداش..اونا تنها امیدش هستن!..اما خب زیاد بودن کسایی که رد شدن و رفتن، کیونگ اولش خیلی اذیت میشد، اما بعد کم کم یاد گرفت زود وابسته نشه..درواقع اصلا وابسته نشه. باورش نمیشه 3 سال گذشته، سه سال زیاده اما خب با درس و عبرت هایی که توی این سه سال یاد گرفت هم، با تجربه تر و بزرگتر و عاقل تر شده. متوجه نشد کی خوابش برد،،،با صدای زنگ موبایلش سریع بلند شد و آلارم رو خاموش کرد تا کسی بیدار نشه، یکی از بچه ها که تخت مقابل کیونگ خوابیده بود توی خواب قلتید و باعث شد کیونگ نفسشو حبس کنه. آروم از روی تخت پایین اومد، ساعت چهار صبح بود و کیونگ میخواست تمرین کنه، اون نباید اینهمه سال و اینهمه زحماتش رو نادیده بگیره..باید کم بخوابه،کمتر بخوره..حتی بیشتر از سختگیری های کمپانی به خودش سخت میگیره!
یعنی بالاخره نتیجه ی زحماتش رو میگیره؟
یعنی میتونه آیدول معروفی بشه؟
اون همیشه آرزو داشت توی کمپانی هایب باشه!
اما این کمپانی هر کاراموز دختری رو نمیپذیره.
باید رشته ی دیگه ای هم بلد باشه،
بازیگری،رپ،ووکال،دنس کیونگ مطمئن نبود توی همه ی اینا مخصوصا اولی استعداد داشته باشه و این ریسک بزرگیه که ممکنه حتی پنج سال کاراموز باشی اما رد بشی چون هایب واقعا این کارا ازش برمیاد..!
ادامــــــه دارد...
لایک؟!
#فیک #سناریو #فیک_بی_تی_اس
#فیک_عشق_سایبری #فیک_سایبری
#فیک_عشق_سایبری_پارت_چهارم
#فیک_عشق_سایبری_پارت_4
#پارت_چهارم #پارت4 #پارت4 #part_4
۷.۱k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.