رمان
https://wisgoon.com/pin/40208733/_سگ_های_ولگردبانگو/
سانا گفت: رئیس بلند شو اینا حفه های تو رو نمیدونن
موری سان: درست میگی معرفی میکنم اسم ایشون سانا است و قبلا در مافیای بندر بودن و بعد چویا جای سانا رو گرفت
سانا: خوشبختم! پس شما اقای چویا هستی دویت دارم بدونم موهبتت چیه که جای منو پر کردی اجازست دست بدیم؟
چویا: بله
موری سان: هی هی! سانا! لطفا چویا رو نکش میدونم ازش متنفری
سانا: اوم ولی قبلا خودشو بانداژی میکرد
چویا: اون دازای هست که میخواد خودکشی کنه
سانا: خوب موهبتم کشتن و زنده کردن ادم ها با لمس کردن و خانواده بزرگی دارم من دومین خواهر بزرگترم
چویا: چرا قدت انقدر کوتاهه؟
سانا: چون وقتی ۵سالم بود از قدرتم استفاده کردم
به اشتراک گذاشته شده توسط ویسگون
https://wisgoon.com
سانا گفت: رئیس بلند شو اینا حفه های تو رو نمیدونن
موری سان: درست میگی معرفی میکنم اسم ایشون سانا است و قبلا در مافیای بندر بودن و بعد چویا جای سانا رو گرفت
سانا: خوشبختم! پس شما اقای چویا هستی دویت دارم بدونم موهبتت چیه که جای منو پر کردی اجازست دست بدیم؟
چویا: بله
موری سان: هی هی! سانا! لطفا چویا رو نکش میدونم ازش متنفری
سانا: اوم ولی قبلا خودشو بانداژی میکرد
چویا: اون دازای هست که میخواد خودکشی کنه
سانا: خوب موهبتم کشتن و زنده کردن ادم ها با لمس کردن و خانواده بزرگی دارم من دومین خواهر بزرگترم
چویا: چرا قدت انقدر کوتاهه؟
سانا: چون وقتی ۵سالم بود از قدرتم استفاده کردم
به اشتراک گذاشته شده توسط ویسگون
https://wisgoon.com
۳.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۱