⚜️𝓶𝔂 𝓹𝓻𝓲𝓷𝓬𝓮𝓼𝓼
p2
( بچه ها من خیلی کار دارم ممکنه دیر بزارم ممنون که درک میکنید )
یونا : اها حالا مرده خوشگل بود یا نه ؟
ات : اسکول میگم صورتش و اسمش معلوم نبود
یونا : اها
ات : صبحانه حاظرع ؟
یونا : اره بیا سر میز بشین
یونا : ات مامانت زود تر رفته
ات : چرا با ما نمیاد ؟
یونا : رفته هتل تا اتاق بگیره
ات : پس بلخره فهمید من و جونگ کوک باهم مشکل داریم ؟
یونا : نه رفت برا خودش اتاق بگیره
ات : یعنی من و تو با اون مغرور تو یه خونه میمونیم ؟
یونا : اره
ات : چییییی ؟ من نمیخواممممم
یونا : مجبوری
ات : نهههههه
یونا : به من ربطی نداره من تاحالا پرنس جئون رو ندیدم
ات : من وقتی ۱۲ سالم بود پدرم مرد اون ها برای تسلیت اومدن امریکا
یونا : اهاااااا
یونا : یه سوأل بپرسم ؟
ات : بپرس
یونا : پرنس جئون خوشگله ؟ 😂
ات : یونااااا
یونا : چرا شوکه میشی انگار دوست پسرشه
ات :والا من که ۵ سال پیش دیدمش داشت از لاغری می مرد ( عه عه زشته )
یونا : اها
ات : حالا من یه سوأل میپرسم
یونا : اوکی
ات : رابطت با الکس چطوره
یونا لبخند از صورتش محو شد
سرش رو پایین گرفت و گفت
یونا : رابطه ؟ هه من دیگه اون رو نمیشناسم
ات : چیشده یونا بهم بگو
یونا : چیز مهمی نیست ات
یونا هنوز سرش پایین بود که به قطره آب روی میز دیدم
ات : یونا چیشده ؟ چرا گریه میکنی ؟
دستم رو گرفتم زیر چونش و صورتش رو دادم بالا
اره داشت گریه میکرد البته آروم تا من رو دید مثل ابر بهاری گریه کرد
بغلش کردم
ات : اگه دوست داری و ناراحتت نمی کنه بگو چه اتفاقی افتاده ؟
یونا : هق هق تو بار مچش رو با ی هق هق دختر هق هق گرفتم
یونا : هق داشتن هم رو میبوسیدن
ات : یونا دردش رو نمیفهمم ولی میدونم خیلی زیاده ناراحت نباش یکی خیلی بهتر پیدا میکنی
سرش رو گذاشت رو شونم
یونا : هق هق ات تو ب هق هق بهترین دوستی هق هق هستی که دارم
ات : تو هم همینطور
از خودم جداش کردم و بهش دستمال دادم
ات : اشکاتو پاکن و برو صورتت رو بشور با هم بریم چمدون هامون رو جمع کنیم
یونا : هق باشه هق
لایک : ۱۰ تا
کامنت : نمیخوام
بای بای تا پارت بعد 🫶🏻❤️
( بچه ها من خیلی کار دارم ممکنه دیر بزارم ممنون که درک میکنید )
یونا : اها حالا مرده خوشگل بود یا نه ؟
ات : اسکول میگم صورتش و اسمش معلوم نبود
یونا : اها
ات : صبحانه حاظرع ؟
یونا : اره بیا سر میز بشین
یونا : ات مامانت زود تر رفته
ات : چرا با ما نمیاد ؟
یونا : رفته هتل تا اتاق بگیره
ات : پس بلخره فهمید من و جونگ کوک باهم مشکل داریم ؟
یونا : نه رفت برا خودش اتاق بگیره
ات : یعنی من و تو با اون مغرور تو یه خونه میمونیم ؟
یونا : اره
ات : چییییی ؟ من نمیخواممممم
یونا : مجبوری
ات : نهههههه
یونا : به من ربطی نداره من تاحالا پرنس جئون رو ندیدم
ات : من وقتی ۱۲ سالم بود پدرم مرد اون ها برای تسلیت اومدن امریکا
یونا : اهاااااا
یونا : یه سوأل بپرسم ؟
ات : بپرس
یونا : پرنس جئون خوشگله ؟ 😂
ات : یونااااا
یونا : چرا شوکه میشی انگار دوست پسرشه
ات :والا من که ۵ سال پیش دیدمش داشت از لاغری می مرد ( عه عه زشته )
یونا : اها
ات : حالا من یه سوأل میپرسم
یونا : اوکی
ات : رابطت با الکس چطوره
یونا لبخند از صورتش محو شد
سرش رو پایین گرفت و گفت
یونا : رابطه ؟ هه من دیگه اون رو نمیشناسم
ات : چیشده یونا بهم بگو
یونا : چیز مهمی نیست ات
یونا هنوز سرش پایین بود که به قطره آب روی میز دیدم
ات : یونا چیشده ؟ چرا گریه میکنی ؟
دستم رو گرفتم زیر چونش و صورتش رو دادم بالا
اره داشت گریه میکرد البته آروم تا من رو دید مثل ابر بهاری گریه کرد
بغلش کردم
ات : اگه دوست داری و ناراحتت نمی کنه بگو چه اتفاقی افتاده ؟
یونا : هق هق تو بار مچش رو با ی هق هق دختر هق هق گرفتم
یونا : هق داشتن هم رو میبوسیدن
ات : یونا دردش رو نمیفهمم ولی میدونم خیلی زیاده ناراحت نباش یکی خیلی بهتر پیدا میکنی
سرش رو گذاشت رو شونم
یونا : هق هق ات تو ب هق هق بهترین دوستی هق هق هستی که دارم
ات : تو هم همینطور
از خودم جداش کردم و بهش دستمال دادم
ات : اشکاتو پاکن و برو صورتت رو بشور با هم بریم چمدون هامون رو جمع کنیم
یونا : هق باشه هق
لایک : ۱۰ تا
کامنت : نمیخوام
بای بای تا پارت بعد 🫶🏻❤️
۲۱.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.