My badigard
My badigard
Part 5
(علامت ها:ات_سوجون÷ اجوما= بادیگارد* تهیونگ+ یونا!)
(خب یه توضیح کوچولو بدم ...ات وقتی بچه بود پدرش فوت کرد و مادرش هم با یک مرد دیگه ازدواج کرد ات از این موضوع خیلی ناراحت شد اون از بچگی کنترل اعصاب نداشت و خیلی زود اخلاقش سگی میشد چند سالی گذشت و مادرش یه پسر دیگه به دنیا آورد به نام جین ات از اون تنفر داشت و خیلی جین رو اذیت میکرد ولی جین ات رو خیلی دوست داشت و حتی بگم عاشقش بود ات یه روز وقتی داشت کاراش رو. میکرد خیلی اتفاقی مادرش رو میکشه با چاقو و وقتی پدر خوندش میفهمه از ات تنفر پیدا میکنه و اون رو از خونه پرت میکنه بیرون ات چند سالی بدبختی میکشه اما یه روزی سر و کله یکی از دوستای پدرش پیدا میشه و بهش میگه که پدر ات مافیا بوده و الان ات باید راه اونو ادامه بده ات هم از خدا خواسته قبول میکنه و شروع به کار میکنه که الان هم کوئین مافیاست و برای اینکه جانشین داشته باشه سوجون رو به فرزند خوندگی گرفته)
بعد از صبحانه
ویو ات
این دختره بدجور رفته رو مخم من واقعا مادرم رو از قست نکشتم هیچ کس خبر نداره که چه عذاب وجدانی دارم (آخه دلم براش سوخت)
!ات
_بله
!تهیونگ رو بده به من
+_چرا؟؟(ات و تهیونگ همزمان)
+ببخشید
_چرا باید بدمش به تو
!چون حداقل پیش من جاش امنه و من از استفاده بهتری میتونم بکنم(دستش رو میکشه رو سینه تهیونگ)
_نه نمیدمش(مگه اسباب بازیه😐🦖)
!میبینیم
ویو راوی(بله بله💔🗿)
یهو سوجون از پله ها اومد پایین و پرید بقل ات...ات اونو تو هوا چرخوند و باهاش بازی کرد یهو سوجون چشمش به تهیونگ افتاد
÷مامان این آقا کیه
_یکی از خدمه هاست
÷میشه باهاش بازی کنم
_خب (یه نگاه ته میندازه)
+اره بیا باهم بریم بازی کنیم
÷اخجونننننن
_خنده
ته و سوجون رفتن بالا و حالا ات موند و یونا ات موهای یونا رو گرفت و کشون کشون برد بالا
!ولم کن عوضی
_خفه شو(عربده)
یونا رو پرت کرد تو یه اتاقی و خودش هم سمت کمد همون اتاق رفت و کلفت ترین کمربندش رو ورداشت و شروع کرد به شلاق زدن
_بگو ببخشید که اون حرف هارو بهت زدم(عربده)
!خفه شوو(با گریه و داد)
_نمیگی ها(اروم)
دخترک رفت سمت کمد و کمربند خاردار خود رو ورداشت و شروع به زدن یونا کرد
سه ساعت بعد
ویو یونا
بالاخره دست از زدنم برداشت درد شدیدی تو بدنم پیچیده بود تمام بدنم غرق در خون بود منو همونجا گذاشت و از اتاق رفت بیرون
ویو ات
بعد از تموم شدن کارم رفتم اتاق و لباسمو عوض کردم و رفتم رو تخت یبا گوشی کار کردم و بعدش خوابیدم.........
Part 5
(علامت ها:ات_سوجون÷ اجوما= بادیگارد* تهیونگ+ یونا!)
(خب یه توضیح کوچولو بدم ...ات وقتی بچه بود پدرش فوت کرد و مادرش هم با یک مرد دیگه ازدواج کرد ات از این موضوع خیلی ناراحت شد اون از بچگی کنترل اعصاب نداشت و خیلی زود اخلاقش سگی میشد چند سالی گذشت و مادرش یه پسر دیگه به دنیا آورد به نام جین ات از اون تنفر داشت و خیلی جین رو اذیت میکرد ولی جین ات رو خیلی دوست داشت و حتی بگم عاشقش بود ات یه روز وقتی داشت کاراش رو. میکرد خیلی اتفاقی مادرش رو میکشه با چاقو و وقتی پدر خوندش میفهمه از ات تنفر پیدا میکنه و اون رو از خونه پرت میکنه بیرون ات چند سالی بدبختی میکشه اما یه روزی سر و کله یکی از دوستای پدرش پیدا میشه و بهش میگه که پدر ات مافیا بوده و الان ات باید راه اونو ادامه بده ات هم از خدا خواسته قبول میکنه و شروع به کار میکنه که الان هم کوئین مافیاست و برای اینکه جانشین داشته باشه سوجون رو به فرزند خوندگی گرفته)
بعد از صبحانه
ویو ات
این دختره بدجور رفته رو مخم من واقعا مادرم رو از قست نکشتم هیچ کس خبر نداره که چه عذاب وجدانی دارم (آخه دلم براش سوخت)
!ات
_بله
!تهیونگ رو بده به من
+_چرا؟؟(ات و تهیونگ همزمان)
+ببخشید
_چرا باید بدمش به تو
!چون حداقل پیش من جاش امنه و من از استفاده بهتری میتونم بکنم(دستش رو میکشه رو سینه تهیونگ)
_نه نمیدمش(مگه اسباب بازیه😐🦖)
!میبینیم
ویو راوی(بله بله💔🗿)
یهو سوجون از پله ها اومد پایین و پرید بقل ات...ات اونو تو هوا چرخوند و باهاش بازی کرد یهو سوجون چشمش به تهیونگ افتاد
÷مامان این آقا کیه
_یکی از خدمه هاست
÷میشه باهاش بازی کنم
_خب (یه نگاه ته میندازه)
+اره بیا باهم بریم بازی کنیم
÷اخجونننننن
_خنده
ته و سوجون رفتن بالا و حالا ات موند و یونا ات موهای یونا رو گرفت و کشون کشون برد بالا
!ولم کن عوضی
_خفه شو(عربده)
یونا رو پرت کرد تو یه اتاقی و خودش هم سمت کمد همون اتاق رفت و کلفت ترین کمربندش رو ورداشت و شروع کرد به شلاق زدن
_بگو ببخشید که اون حرف هارو بهت زدم(عربده)
!خفه شوو(با گریه و داد)
_نمیگی ها(اروم)
دخترک رفت سمت کمد و کمربند خاردار خود رو ورداشت و شروع به زدن یونا کرد
سه ساعت بعد
ویو یونا
بالاخره دست از زدنم برداشت درد شدیدی تو بدنم پیچیده بود تمام بدنم غرق در خون بود منو همونجا گذاشت و از اتاق رفت بیرون
ویو ات
بعد از تموم شدن کارم رفتم اتاق و لباسمو عوض کردم و رفتم رو تخت یبا گوشی کار کردم و بعدش خوابیدم.........
۳.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.