𝑝𝑎𝑟𝑡2
جیا در حال جم کردن لباساش بود که بعضی گلوشو گرفته بود. جیسو:ببینم داری چیکار میکنی؟! جیا:داستان رو تعریف گفت... جیسو گریش گرفت و جیا رو بغل کرد و گفت ما 3ساعت وقت داریم پس بیا باهم خوش بگذرونیم باشه؟(با گریه). با اجوما رفتن بستنی خریدن و توی پارک خوردن و بازی کردن.
(ناگفته نمونه جیا اوتیسم داست ولی خیلی شدید نبود فقط به هشپا علاقه ی زیادی داشت و مثل یک نابغه بود خلاصه که شدید نبود) دیگه 2ونیم شده بود و اون ها برگشتن و مستقیم به دفتر آقای جان رفتن.شب قبل تهیونگ با دخترا مست میکنه و میخوابه و وقتی بیدار میشه تازه همچی رو یادش میاد و میره دوش میگیره... 5دقیقه دیر تر رسید که واسه جیا هم بهتر بود. بلخره تهیونگ امد و سلام کرد و جیا که تعجب کرده بود خم شد و سلام کرد و تهیونگ که خیلی سرد دو بی احساس بود دوباره محو زیبایش شد... با صدای جان به خودش امد و گفت هیچ جیایی وجود نداشته و دختر من بوده... بعد خداحافظی سمت ماشین رفتن(لیموزین) ته و جیا رو به روی هم نشستن ته مغرور بود بخاطر همین رفته بود تو. گوشیش ولی زیر چشمی به دختر کوچولوی خوشگل نگاه میکرد... به عمارت رسیدن جیا که دهنش باز مونده بود همینطور تعجب هم میکرد چرا من رو قبول کردن و یا میخوان باهام چیکار کنن
...
خوب منتظر پارت بعدی باشین😊🌸
(ناگفته نمونه جیا اوتیسم داست ولی خیلی شدید نبود فقط به هشپا علاقه ی زیادی داشت و مثل یک نابغه بود خلاصه که شدید نبود) دیگه 2ونیم شده بود و اون ها برگشتن و مستقیم به دفتر آقای جان رفتن.شب قبل تهیونگ با دخترا مست میکنه و میخوابه و وقتی بیدار میشه تازه همچی رو یادش میاد و میره دوش میگیره... 5دقیقه دیر تر رسید که واسه جیا هم بهتر بود. بلخره تهیونگ امد و سلام کرد و جیا که تعجب کرده بود خم شد و سلام کرد و تهیونگ که خیلی سرد دو بی احساس بود دوباره محو زیبایش شد... با صدای جان به خودش امد و گفت هیچ جیایی وجود نداشته و دختر من بوده... بعد خداحافظی سمت ماشین رفتن(لیموزین) ته و جیا رو به روی هم نشستن ته مغرور بود بخاطر همین رفته بود تو. گوشیش ولی زیر چشمی به دختر کوچولوی خوشگل نگاه میکرد... به عمارت رسیدن جیا که دهنش باز مونده بود همینطور تعجب هم میکرد چرا من رو قبول کردن و یا میخوان باهام چیکار کنن
...
خوب منتظر پارت بعدی باشین😊🌸
۱۳.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱