باران خونp66

پرش به رود هان{ اسلاید2 استایل ا/ت و 3 نامجون}
ویو نامجون
سوار ماشین شدیم و باهم تا هان اهنگ های مورده علاقش رو گوش دادیم و بالاخره بعد 40 مین عبور از طرافیک رسیدیم که گوشیم زنگ خورد
با دقت نگاه کردم اون جینگو بود{ اگه جینگو رو بادتون رفته اسلاید4 عکسشه}
مکالمه نام و جینگو
نام: پیدا شد؟
جینگو: اره ول برای 4 ساله پیشه
نام: اخ بابا بزرگ همه چیزتو با خودت سوزاندی
جینگو: بیخیال بابا مهم اینکه پیدا شده فقط چیزه...
نامجون:؟؟
جینگو: یه زنه
نام: منشی بابا بزرگم!
جینگو : عجب بابا بزگی داشتی
نامجون: استخدامش کن
جینگو: باشه توهم با ا/ت صحبت کن
نام: اوکی
پایان مکالمه
ا/ت: بریم پایین
نام اره بریم
ا/ت: هوا این قسمت واقعا سرده
نامجون: اوهوم
دستاش میلرزید و بخار سردی از دهانش بیرون می امد کتم رو در اوردم و روی شونه هاش انداختم
ا/ت: خودت چی؟
نامجون: نگران من نباش من سرم نیست
ا/ت: خب به هر حال تو هم انسانی
نام: اره نیمی انسان و نیمی شیطان
ا/ت: مادرت انسان بود؟
نام: اره، راستی یادته دنبال منشی بودم که خودش قبلا تو این شرکت کار کرده باشه
ا/ت: اره
نام :خوب الان یه نفر رو پیدا کردیم منشی پدر بزرگم بوده استخدامش کنم؟
ا/ت: اره
نام: فقط.. یه زنه
ا/ت: جدی!
نام: اره مشکلی که نداری؟
ا/ت: خوب نه{ بی حال}