Part 1۳
Part 1۳
ویو کوک
رفتیم خونه دیدم تهیونگ عصبیه خیلی خیلی ترسیدم
یونگی:چرا دیر کردین ساعت ۱۱ شبه
ات:ینی نمیتونیم بیرون باشیم؟
یونگی:بیرون باشین ولی نه تا این موقع
ات:ببخشید
تهیونگ:کوک بیا اینجا
به ات یه نگاه کردم گفت برو رفتم سمت کنارش ایستادم اصلا به من نگا نمیکرد به تلوزیون نگا میکرد یهو گوشیشو بالا گرفت
تا گوشیشو دیدم انگار یه سطل آب سرد روم خالی کردن اون اون عکس منو رز بود
نه این امکان نداشت
تهیونگ:این چیه؟*عصبی*
کوک:توضیح میدم*ترسیده*
یهو تهیونگ بلند شد
تهیونگ:چیو میخوای توضیح بدی ها؟چی روو؟اینکه با دوست دختر قبلی ات خوابیدی؟*داد و عصبی*
کوک:تهیونگ توضیح میدم*ترسیده*
تهیونگ:اینو میخوای توضیح بدی که با رز خوابیدی؟*داد*
یهو گریم گرفت
کوک:میگم توضیح میدم دیگه هق چرا فرصت نمیدی توضیح بدم هق هق*داد*
ویو تهیونگ
گریه کرد قلبم درد گرفت ولی اون به من خیانت کرد پس نمیتونم دل سوزی کنم
ادامه ویو کوک
واسش توضیح دادم
تهیونگ:به من ربطی نداری تو در هر صورت باهاش خوابیدی پس نمیتونم ببخشمت*داد*
تا اینو گفت دیگه مردم افتادم زمین
ویو ات
دیدم کوک افتاد زمین و داره گریه میکنه سریع رفتم سمتش یونگی تهیونگ و گرفت و برد تو آشپزخونه
ات:کوک آروم باش هیش آروم باش
کوک:هق هق چه جوری هق آروم باشم هق؟می.گه نمی.تونم هق هق ببخشمتتتت هق هق هق*گریه شدید و آخرش رو با داد گفت*
بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم
ویو یونگی
تهیونگ و بردم سمت آشپزخونه و رو صندلی آشپزخونه نشستیم که تهیونگ گریه کرد
یونگی:آروم باش تهیونگ
تهیونگ:یونگی هق اون به من هق هق خیانت کرد هق نمیتونم ببخشمش هق هق
یونگی:چرا نمیتونی ببخشیش؟
تهیونگ:چون میترسم هق نمیخوام دوباره آسیب ببینم و بزارم اون آسیب ببینه هق میخوام بهش بگم هق بهم بزنیم هق هق*گریه*
یونگی:چی میگی تهیونگ؟میفهمی؟
تهیونگ:آره میفهمم میخوام بهم بزنم
یونگی:باشه آروم باش بیا بریم تو اتاق
تهیونگ و بردم تو اتاق مهمان
تهیونگ:میشه هق بغلم کنی هق
یونگی:چراکه نه
رو تخت دراز کشیدم و بغلش کردم سمت من دراز کشید تو خودش جمع شد و آروم گریه میکرد دستم و رو کمرش کشیدم که بعد چن دقیقه صدایی نشنیدم دیدم نفس هاش منظم شد و خوابید..
اول لایک بعد پارت بعدی
ویو کوک
رفتیم خونه دیدم تهیونگ عصبیه خیلی خیلی ترسیدم
یونگی:چرا دیر کردین ساعت ۱۱ شبه
ات:ینی نمیتونیم بیرون باشیم؟
یونگی:بیرون باشین ولی نه تا این موقع
ات:ببخشید
تهیونگ:کوک بیا اینجا
به ات یه نگاه کردم گفت برو رفتم سمت کنارش ایستادم اصلا به من نگا نمیکرد به تلوزیون نگا میکرد یهو گوشیشو بالا گرفت
تا گوشیشو دیدم انگار یه سطل آب سرد روم خالی کردن اون اون عکس منو رز بود
نه این امکان نداشت
تهیونگ:این چیه؟*عصبی*
کوک:توضیح میدم*ترسیده*
یهو تهیونگ بلند شد
تهیونگ:چیو میخوای توضیح بدی ها؟چی روو؟اینکه با دوست دختر قبلی ات خوابیدی؟*داد و عصبی*
کوک:تهیونگ توضیح میدم*ترسیده*
تهیونگ:اینو میخوای توضیح بدی که با رز خوابیدی؟*داد*
یهو گریم گرفت
کوک:میگم توضیح میدم دیگه هق چرا فرصت نمیدی توضیح بدم هق هق*داد*
ویو تهیونگ
گریه کرد قلبم درد گرفت ولی اون به من خیانت کرد پس نمیتونم دل سوزی کنم
ادامه ویو کوک
واسش توضیح دادم
تهیونگ:به من ربطی نداری تو در هر صورت باهاش خوابیدی پس نمیتونم ببخشمت*داد*
تا اینو گفت دیگه مردم افتادم زمین
ویو ات
دیدم کوک افتاد زمین و داره گریه میکنه سریع رفتم سمتش یونگی تهیونگ و گرفت و برد تو آشپزخونه
ات:کوک آروم باش هیش آروم باش
کوک:هق هق چه جوری هق آروم باشم هق؟می.گه نمی.تونم هق هق ببخشمتتتت هق هق هق*گریه شدید و آخرش رو با داد گفت*
بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم
ویو یونگی
تهیونگ و بردم سمت آشپزخونه و رو صندلی آشپزخونه نشستیم که تهیونگ گریه کرد
یونگی:آروم باش تهیونگ
تهیونگ:یونگی هق اون به من هق هق خیانت کرد هق نمیتونم ببخشمش هق هق
یونگی:چرا نمیتونی ببخشیش؟
تهیونگ:چون میترسم هق نمیخوام دوباره آسیب ببینم و بزارم اون آسیب ببینه هق میخوام بهش بگم هق بهم بزنیم هق هق*گریه*
یونگی:چی میگی تهیونگ؟میفهمی؟
تهیونگ:آره میفهمم میخوام بهم بزنم
یونگی:باشه آروم باش بیا بریم تو اتاق
تهیونگ و بردم تو اتاق مهمان
تهیونگ:میشه هق بغلم کنی هق
یونگی:چراکه نه
رو تخت دراز کشیدم و بغلش کردم سمت من دراز کشید تو خودش جمع شد و آروم گریه میکرد دستم و رو کمرش کشیدم که بعد چن دقیقه صدایی نشنیدم دیدم نفس هاش منظم شد و خوابید..
اول لایک بعد پارت بعدی
۱۴.۷k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.