رمان عشق لجباز من
پارت ۵۵
دیانا
رفتیم پایین صبحونه خوردیم بریم دانشگاه
محراب و مهشاد رفتن ثبت نام کردن منو ارسلانم رفتیم سر کلاس
دو تا از کلاس امونو رفتیم اومدیم یه استراحتی بکنیم مهشاد و محراب سر کلاس بودن
سرمو گذاشتم رو شونه ارسلان
من:ارسلان
ارسلان:هوم
من:گشنمه😂
ارسلان:صبر کن الان مهشاد و محراب میان
من:باشه
شقایق(هورا شخصیت منفی جدید😂جای شایان هست جای خالیشو پر میکنه😂)
منو سوگل نشستیم یه گوشه
سوگل:حاجی اگه مخ اون پسره رو زدی زندگیمو میدم بهت😂
من:گمشو بابا به جز دو دست لباس چی داری که بدی؟
سوگل:باشه حالا چرا تلخی میکنی؟ 😂
من:میدونی حرصم از چی میگیره؟
سوگل:ها
من:من تو بدبختی فرو رفتیم داریم غرق میشیم اینا تو اوج خوشبختی و پولن اونوقت البته بگم که.........
سوگل:اه خفه شو دیگه شقایق چقدر زر میزنی
من:خب چیکار کنم اه اگه جیب این یکی رو بزنم عالی میشه
(دقت کردید تو همه رمانا شقایق دنبال پول ارسلانه؟😐)
سوگل:ولی من از این حرصم میگیره که دختره هیچ بر و رویی نداره نه هیچی دختره اویزون ولی چطوری پسره انتخابش کرد اونوقت
من:خودت انگار خیلی خوشگلی😂
سوگل:از اون دختره ی جنده که بهترم
من:وایییی خدا برم مخ پسره رو بزنم😍
سوگل:بشین ببینم اونم میگه چشم عشقم بیا رل بزنیم؟😂
من:به امتحانش می ارزه
سوگل:نه بشین
من:برو بابا
سوگل:احمققققققققققققققققق
ارسلان
دیا:من میرم هات چاکلت بگیرم واسه تو هم بگیرم؟
من:اره بگیر مرسی عشقم😁
دیانا رفت تو کافه
یه دختره اومد نشست کنارم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
دیرین دیرین دیرین دیرین دیرین دیرین
داستان جالب شد ᕦ😂ᕤ
دیانا
رفتیم پایین صبحونه خوردیم بریم دانشگاه
محراب و مهشاد رفتن ثبت نام کردن منو ارسلانم رفتیم سر کلاس
دو تا از کلاس امونو رفتیم اومدیم یه استراحتی بکنیم مهشاد و محراب سر کلاس بودن
سرمو گذاشتم رو شونه ارسلان
من:ارسلان
ارسلان:هوم
من:گشنمه😂
ارسلان:صبر کن الان مهشاد و محراب میان
من:باشه
شقایق(هورا شخصیت منفی جدید😂جای شایان هست جای خالیشو پر میکنه😂)
منو سوگل نشستیم یه گوشه
سوگل:حاجی اگه مخ اون پسره رو زدی زندگیمو میدم بهت😂
من:گمشو بابا به جز دو دست لباس چی داری که بدی؟
سوگل:باشه حالا چرا تلخی میکنی؟ 😂
من:میدونی حرصم از چی میگیره؟
سوگل:ها
من:من تو بدبختی فرو رفتیم داریم غرق میشیم اینا تو اوج خوشبختی و پولن اونوقت البته بگم که.........
سوگل:اه خفه شو دیگه شقایق چقدر زر میزنی
من:خب چیکار کنم اه اگه جیب این یکی رو بزنم عالی میشه
(دقت کردید تو همه رمانا شقایق دنبال پول ارسلانه؟😐)
سوگل:ولی من از این حرصم میگیره که دختره هیچ بر و رویی نداره نه هیچی دختره اویزون ولی چطوری پسره انتخابش کرد اونوقت
من:خودت انگار خیلی خوشگلی😂
سوگل:از اون دختره ی جنده که بهترم
من:وایییی خدا برم مخ پسره رو بزنم😍
سوگل:بشین ببینم اونم میگه چشم عشقم بیا رل بزنیم؟😂
من:به امتحانش می ارزه
سوگل:نه بشین
من:برو بابا
سوگل:احمققققققققققققققققق
ارسلان
دیا:من میرم هات چاکلت بگیرم واسه تو هم بگیرم؟
من:اره بگیر مرسی عشقم😁
دیانا رفت تو کافه
یه دختره اومد نشست کنارم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
دیرین دیرین دیرین دیرین دیرین دیرین
داستان جالب شد ᕦ😂ᕤ
۲۰.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.