جرعت و حقیقت ... part 13
بابای کوک : خب در مورد موضوعی که اومدم باهات حرف بزنم باید بگم که تو باید یکیو بیاری عمارت
کوک : چی ؟ چرا ؟ منظورتونو نمیفهمم
بابای کوک : مامان بزرگت نزدیک بود سکته کنه و بمیره تو که آرزوشو می دونی اون می خواد عروس خانوادشو خودش انتخاب کنه
کوک : خب این کار نداره که یونا را با خودم میبرم
بابای کوک : یونا نه لیا
کوک : چی ؟
بابای کوک : باید برای شرکتمونم سود داشته باشه
کوک : الان داری به سود شرکت لعنتیت فکر میکنی ؟ پای اینده ی پسر خودت در میونه * داد بلند
بابای کوک : همینه که هست
( نکته : اینا نمی دونن بابای یونا چی کارس در واقع خود یونا نگفته )
کوک که از عصبانیت می خواست بره دیگه باباشو بزنه یونا دهن باز کرد و شروع کرد حرف زدن
یونا رو به بابای کوک گفت
یونا : خب اگه من با کوک ازدواج کنم که سود بیشتری به شما میرسه
بابای کوک : منظورت چیه ؟
یونا : بابای من یکی از سهام دارای اصلیه شرکت شماس
کوک از اعصبانیت داد زد
کوک : بابا از این جا گمشو شو بیرون * عربده
بابای کوک خیلی آروم رو به یونا
بابای کوک : از کجا بفهمم راست میگی
یونا : زنگ میزنم به بابام
کوک : لازم نکرده زنگ بزنی اصلا تو فقیرم باشی به اون ربطی نداره اصلا نه من میام عمارت نه هیچ کس دیگه
بابای کوک : خفه شو ببینم این چی میگه
کوک : این اسم داره * فرا تر از عربده
یونا : کوک اروم باش
لایک : ۱۴
کامنت : ۶
ببخشید بد شد
کوک : چی ؟ چرا ؟ منظورتونو نمیفهمم
بابای کوک : مامان بزرگت نزدیک بود سکته کنه و بمیره تو که آرزوشو می دونی اون می خواد عروس خانوادشو خودش انتخاب کنه
کوک : خب این کار نداره که یونا را با خودم میبرم
بابای کوک : یونا نه لیا
کوک : چی ؟
بابای کوک : باید برای شرکتمونم سود داشته باشه
کوک : الان داری به سود شرکت لعنتیت فکر میکنی ؟ پای اینده ی پسر خودت در میونه * داد بلند
بابای کوک : همینه که هست
( نکته : اینا نمی دونن بابای یونا چی کارس در واقع خود یونا نگفته )
کوک که از عصبانیت می خواست بره دیگه باباشو بزنه یونا دهن باز کرد و شروع کرد حرف زدن
یونا رو به بابای کوک گفت
یونا : خب اگه من با کوک ازدواج کنم که سود بیشتری به شما میرسه
بابای کوک : منظورت چیه ؟
یونا : بابای من یکی از سهام دارای اصلیه شرکت شماس
کوک از اعصبانیت داد زد
کوک : بابا از این جا گمشو شو بیرون * عربده
بابای کوک خیلی آروم رو به یونا
بابای کوک : از کجا بفهمم راست میگی
یونا : زنگ میزنم به بابام
کوک : لازم نکرده زنگ بزنی اصلا تو فقیرم باشی به اون ربطی نداره اصلا نه من میام عمارت نه هیچ کس دیگه
بابای کوک : خفه شو ببینم این چی میگه
کوک : این اسم داره * فرا تر از عربده
یونا : کوک اروم باش
لایک : ۱۴
کامنت : ۶
ببخشید بد شد
۱۳.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.