part24
part24
کل بدنــم لرز افتاده بود امّــا سعی داشتم نفهمن ترسیـدم
شاید چیز ترسناکی نباشه امّــا من از اخلاق این خانوم میترسم
دست خودمم نبود همیشه از چیزای ساده میترسیدم
باز خداکنه مامان بابام چیزی نگن🥹
خبب دریا همینجا میشی تکون نمیخوری تا مامان بابات بیان تکلیفت مشخص شه
_پر از بغض لب زدم باشه o(╥﹏╥)o
یه خورده صبر کردم به یکساعت نکشید صدا مامانمو شنیدم:
بله شرمنده ما اطلاعی نداشتیم دخترم کجاست؟
_دخترتون داخل دفتر هستند میدونید که کار خیلی نا پسندیده ای کردند
موبایل داخل مدرسه ممنوعه و چیزای ممنوعم بلاخره به این راحتیا نیست باید برای ما علت بیارین
چشم من الان خودم باهاش صحبت میکنم میاام
کل بدنــم لرز افتاده بود امّــا سعی داشتم نفهمن ترسیـدم
شاید چیز ترسناکی نباشه امّــا من از اخلاق این خانوم میترسم
دست خودمم نبود همیشه از چیزای ساده میترسیدم
باز خداکنه مامان بابام چیزی نگن🥹
خبب دریا همینجا میشی تکون نمیخوری تا مامان بابات بیان تکلیفت مشخص شه
_پر از بغض لب زدم باشه o(╥﹏╥)o
یه خورده صبر کردم به یکساعت نکشید صدا مامانمو شنیدم:
بله شرمنده ما اطلاعی نداشتیم دخترم کجاست؟
_دخترتون داخل دفتر هستند میدونید که کار خیلی نا پسندیده ای کردند
موبایل داخل مدرسه ممنوعه و چیزای ممنوعم بلاخره به این راحتیا نیست باید برای ما علت بیارین
چشم من الان خودم باهاش صحبت میکنم میاام
۱.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.