proud love پارت49
یک سال بعد
این چند روز درگیرکارای یانگ بودیم و ب تیمارستان خیلی ایمنی اونو فرستادیم و تحت محافظت بود رابطه منو جیمین اوکی شده بود و بهم گفته بود ک دیگه قصد زنده کردن مادرشو نداره و ب عشق بینمون اعتماد داشتم و تو این مدت جیمین همش کاری میکرد ک احساس ارامش بکنم و از این بابت راضیم هلن تقریبا 4سالش شده بود و حرف میزد خیلی بامزه بود شوگا و جیسو امروز عروسیشون بود بقیه اعضا هم دوست دختر داشتن اما جین ازدواج کرده بود و چند وقت دیگه قرار بود بچشون بدنیا بیاد
ی لباس بلند پوشیدم کفشمم پوشبدم ی میکاپ لایت اکلیلی کردم کفشامو پوشیدم ست گردنبندمم انداختم موهامو باز گذاشتم و گل سر زدم بهش داشتم گوشوارمو مینداختم ک جیمین اومد داخل
جیمین. اووو پرنسسس باید مراقبت باشم ندزدنت
خندم گرفت اومد جلو کمرمو گرفت لبمو بوسید سرمو چشبوندم ب پیشونیش
هانا. توهم خیلی خوشتیپ شدی
جیمین. مراقب باش کار دستت ندماااا
اومدم چیزی بگم ک ی لحظه حالم ب بهم خورد دوییدم تو دستشویی جیمین پشت سرم اومد موهامو جمع کرد
جیمین. با نگرانی گفتم حالت خوبه بیب میخوای بریم بیمارستان هوم
هانا. نه خوبم فقط ی لحظه سرم گیج رفت حالت تهوع گرفتم
جیمین. مطمئنی خوبی
هانا. اوهوم بریم دیر نشه
سوار ماشین شدیم حالم بهم میخورد اما برای اینکه جیمین نگران نشه بهش نگفتم
رسیدیم محل عروسی نشستیم رو ی صندلی شوگا و جیسو اومدن دست زدیم سرم گیج میرفتم زیاد نتونستم سرپا وایسام بله رو گفتن یکمی بلند شدیم رقصیدیم با اعضا میگفتیم میخندیدم
نامی. خبب عروسی این دوتا هم تموم شد ته و کوک و جیهوپ موندن ک فعلا قصد ازدواج ندارن خنگولا پس نوبت شماس جیمین و هانا کی میخواید بچه دار بشید
هانا. چی نه بچه مسخره نکن همین هلن هست برای هممون بسه من حال بچه داری ندارم فعلا زوده 😂
جیمین. حالا ب نگه داریش کاری نداریم ولی فعلا واقعا زوده 😂
جین. من بعد شما عروسی کردم همسرمم بارداره چند روز دیگه پسرممم بدنیا میاد بعد شما هنوز میگید زوده 😐
کوک. من میدونممم چرا میگهههخ جیمین تاقتت نداره کک هاناروو....
شوگاو تهیونگ با ارنج زدن ب پهلو کوک
کوک. اخ چتونه
ته. هههه هههه اره اره زوده بعدا بچه دار میشید
در گوش کوک گفتم ته. کوک ده دقیقه ساکت باش لطفا
کوک. خیلی پرویی ته دیگه شیر موزم ب تو نمیدم 🥺🥺
داشتیم میگفتیمو میخندیدم دیگه تقریبا مهمونا رفته بودن داشتیم میرفتیم دست جیمینو گرفته بودم ی لحظه سرم گیج رفت همچی تاریک شد افتادم
جیمین
داشتیم میرفتیم ک یهو هانا افتاد
جیمین. هاانااا چشاتو بازز کننن بادیگاردددد بادیگاررررددد ماشینووو بیارررر
براید استایل بغلش کردم بردم بیمارستان چون جیهوپ رفته بود بیرون مجبور شدم ببرم بیمارستان گذاشتمش تو ماشین دستشو گرفتم هعی بوسش میکردم
جیمین. تحمل کن الان میرسیم
رسیدیم ب بیمارستان
جیمین. لطفا کمک کنیدد همسرم حالش بده
بردنش تو اتاق دکتر رفت داخل معاینش کنه تمام اعضا اومد مثل اینکه الکس بادیگاردمون خبر دادن بود بهشون
هعی راه میرفتم دشتمو کرده بودم تو موهام نامی. هعی جیمین نگران نباش اون حالش خوبه اوکی
خواستم چیزی بگم ک دکتر اومد
دکتر. همسرشون کیه
جیمین. منم
دکتر. او اقای پارک بهتون تبریک میگم همسرتون بارداره
ی لحظه هنگ کردم
جیمین. درست شنیدم هانا حاملس
نامی. اره اره حاملسس هورااا دارم دایی میشممم
پریدم بغل نامی همدیگروو بغل کردیمم
جیمین. باورم نمیشههه دارم بابا میشممم
همه اعضا تبریک گفتن
دکتر. فقط یکمی بدن مادر ضعیفه باید زیاد بهش برسید
جیمین. چشم حتما ممنون
رفتم پیش هانا خو ابیده بود رو تخت
جیمین. حالت خوبه
هانا. اوهوم خوبم ببخشید بهت نگفتم کل عروسی حالم بد بود نگفتم ک نگران نشی🥺
جیمین. هوشش میدونی ک قراره پدر مادر بشیم
هانا. جیمینن توهم حرف نامجونو وایسا چی گفتی
جیمین. تو حامله ای
هانا. شوخی میکنی مگه نه
جیمین. نهه واقعا جدیم
هانا
ی لحظه از حرفش شک کرد ولی وقتی دوباره گفت پریدم بغلش کردم
جیمین. بهتون قول میدم بهترین زندگیو داشته باشید
هانا. دوست دارم جیمین. منم
همو بوسیدیم دستشو گذاشت رو شکمم من دستمو گذاشتم رو دستش همو بوسیدیم
این چند روز درگیرکارای یانگ بودیم و ب تیمارستان خیلی ایمنی اونو فرستادیم و تحت محافظت بود رابطه منو جیمین اوکی شده بود و بهم گفته بود ک دیگه قصد زنده کردن مادرشو نداره و ب عشق بینمون اعتماد داشتم و تو این مدت جیمین همش کاری میکرد ک احساس ارامش بکنم و از این بابت راضیم هلن تقریبا 4سالش شده بود و حرف میزد خیلی بامزه بود شوگا و جیسو امروز عروسیشون بود بقیه اعضا هم دوست دختر داشتن اما جین ازدواج کرده بود و چند وقت دیگه قرار بود بچشون بدنیا بیاد
ی لباس بلند پوشیدم کفشمم پوشبدم ی میکاپ لایت اکلیلی کردم کفشامو پوشیدم ست گردنبندمم انداختم موهامو باز گذاشتم و گل سر زدم بهش داشتم گوشوارمو مینداختم ک جیمین اومد داخل
جیمین. اووو پرنسسس باید مراقبت باشم ندزدنت
خندم گرفت اومد جلو کمرمو گرفت لبمو بوسید سرمو چشبوندم ب پیشونیش
هانا. توهم خیلی خوشتیپ شدی
جیمین. مراقب باش کار دستت ندماااا
اومدم چیزی بگم ک ی لحظه حالم ب بهم خورد دوییدم تو دستشویی جیمین پشت سرم اومد موهامو جمع کرد
جیمین. با نگرانی گفتم حالت خوبه بیب میخوای بریم بیمارستان هوم
هانا. نه خوبم فقط ی لحظه سرم گیج رفت حالت تهوع گرفتم
جیمین. مطمئنی خوبی
هانا. اوهوم بریم دیر نشه
سوار ماشین شدیم حالم بهم میخورد اما برای اینکه جیمین نگران نشه بهش نگفتم
رسیدیم محل عروسی نشستیم رو ی صندلی شوگا و جیسو اومدن دست زدیم سرم گیج میرفتم زیاد نتونستم سرپا وایسام بله رو گفتن یکمی بلند شدیم رقصیدیم با اعضا میگفتیم میخندیدم
نامی. خبب عروسی این دوتا هم تموم شد ته و کوک و جیهوپ موندن ک فعلا قصد ازدواج ندارن خنگولا پس نوبت شماس جیمین و هانا کی میخواید بچه دار بشید
هانا. چی نه بچه مسخره نکن همین هلن هست برای هممون بسه من حال بچه داری ندارم فعلا زوده 😂
جیمین. حالا ب نگه داریش کاری نداریم ولی فعلا واقعا زوده 😂
جین. من بعد شما عروسی کردم همسرمم بارداره چند روز دیگه پسرممم بدنیا میاد بعد شما هنوز میگید زوده 😐
کوک. من میدونممم چرا میگهههخ جیمین تاقتت نداره کک هاناروو....
شوگاو تهیونگ با ارنج زدن ب پهلو کوک
کوک. اخ چتونه
ته. هههه هههه اره اره زوده بعدا بچه دار میشید
در گوش کوک گفتم ته. کوک ده دقیقه ساکت باش لطفا
کوک. خیلی پرویی ته دیگه شیر موزم ب تو نمیدم 🥺🥺
داشتیم میگفتیمو میخندیدم دیگه تقریبا مهمونا رفته بودن داشتیم میرفتیم دست جیمینو گرفته بودم ی لحظه سرم گیج رفت همچی تاریک شد افتادم
جیمین
داشتیم میرفتیم ک یهو هانا افتاد
جیمین. هاانااا چشاتو بازز کننن بادیگاردددد بادیگاررررددد ماشینووو بیارررر
براید استایل بغلش کردم بردم بیمارستان چون جیهوپ رفته بود بیرون مجبور شدم ببرم بیمارستان گذاشتمش تو ماشین دستشو گرفتم هعی بوسش میکردم
جیمین. تحمل کن الان میرسیم
رسیدیم ب بیمارستان
جیمین. لطفا کمک کنیدد همسرم حالش بده
بردنش تو اتاق دکتر رفت داخل معاینش کنه تمام اعضا اومد مثل اینکه الکس بادیگاردمون خبر دادن بود بهشون
هعی راه میرفتم دشتمو کرده بودم تو موهام نامی. هعی جیمین نگران نباش اون حالش خوبه اوکی
خواستم چیزی بگم ک دکتر اومد
دکتر. همسرشون کیه
جیمین. منم
دکتر. او اقای پارک بهتون تبریک میگم همسرتون بارداره
ی لحظه هنگ کردم
جیمین. درست شنیدم هانا حاملس
نامی. اره اره حاملسس هورااا دارم دایی میشممم
پریدم بغل نامی همدیگروو بغل کردیمم
جیمین. باورم نمیشههه دارم بابا میشممم
همه اعضا تبریک گفتن
دکتر. فقط یکمی بدن مادر ضعیفه باید زیاد بهش برسید
جیمین. چشم حتما ممنون
رفتم پیش هانا خو ابیده بود رو تخت
جیمین. حالت خوبه
هانا. اوهوم خوبم ببخشید بهت نگفتم کل عروسی حالم بد بود نگفتم ک نگران نشی🥺
جیمین. هوشش میدونی ک قراره پدر مادر بشیم
هانا. جیمینن توهم حرف نامجونو وایسا چی گفتی
جیمین. تو حامله ای
هانا. شوخی میکنی مگه نه
جیمین. نهه واقعا جدیم
هانا
ی لحظه از حرفش شک کرد ولی وقتی دوباره گفت پریدم بغلش کردم
جیمین. بهتون قول میدم بهترین زندگیو داشته باشید
هانا. دوست دارم جیمین. منم
همو بوسیدیم دستشو گذاشت رو شکمم من دستمو گذاشتم رو دستش همو بوسیدیم
۲۸.۸k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.