یین و یانگ (پارت ۹)
"از زبان جونگکوک"
شنیده بودم ایران دخترای خوشگلی داره ولی نمیدونستم تا این حد ! خیلی خودمو کنترل کردم که بهش خیره نشم . کیوت ترین دختری که تا حالا دیدم .
" از زبان ا/ت"
فکر کردم که دیگه مزاحمشون نشم . گفتم : خب... خیلی دوست دارم بازم پیشتون باشم ولی دیگه مزاحمتون نمیشم ، خداحافظ . باهم دیگه خداحافظی کردیم و من در حالی که خودمو کنترل می کردم که بالا پایین نپرم ، ازشون دور شدم .
(۳ ساعت بعد)
از وقتی رسیدم خونه ، دارم به اون دوتا فکر می کنم ، به اینکه چقدر جذاب بودن ، به خنده های خرگوشی جونگکوک...(یه نکته بگم ، خنده های ا/ت هم خرگوشیه) . توی راه برگشت، کتاب های درسیم رو هم گرفتم . بلند شدم تا یه نگاهی بهشون بندازم . خب... به نظرم آسون میان .
(۲ ساعت بعد )
نمیدونم چطور ۲ ساعت گذشت . برای شام دوکبوکی خریده بودم . با توجه به طرز تهیه روب جلدش ، درستش کردم و باید بگم خیلی خوشمزه بود ! بعد شام یکم خوندم و روی صدام کار کردم . به نظر خودم آمادم . یکم روی دنسم هم کار کردم تا بدنم انعطاف پذیر باشه . بعدم یه دوش گرفتم. خوابیدم . فردا تعطیله ، میخوام تا ظهر تخت بخوابم .
(فردا صبح)
آه... این صدای چیه ؟ ساعت ۸ صبحه . صاحب خونه داره چیکار میکنه این وقت صبح ! دیگه نتونستم بخوابم پس از جام بلند شدم . یخچال خالی خالی بود ، یادم رفت برم خرید . برای صبحونه هیچی نداشتم . یه شلوار بگ سیاه با هودی سفید پوشیدم و رفتم سمت فروشگاه . کلی خرید کردم ، فکر کنم برای یه ماهم کافی باشه . برگشتم خونه و یه صبحونه سبک خوردم . تصمیم گرفتم یه کتابخونه پیدا کنم که برم اونجا درس بخونم یا کتاب قرض بگیرم . فضای قشنگ تری داره . توی گوگل مپ یه کتابخونه پیدا کردم که خیلی نزدیکه به خونم . کتابای درسیم رو گذاشتم توی کیفم و رفتم کتابخونه .
(۲ساعت بعد)
رسیدم اونجا ، با یه کتابخونه بزرگ و قشنگ روبرو شدم .
#فیک_بی_تی_اس
شنیده بودم ایران دخترای خوشگلی داره ولی نمیدونستم تا این حد ! خیلی خودمو کنترل کردم که بهش خیره نشم . کیوت ترین دختری که تا حالا دیدم .
" از زبان ا/ت"
فکر کردم که دیگه مزاحمشون نشم . گفتم : خب... خیلی دوست دارم بازم پیشتون باشم ولی دیگه مزاحمتون نمیشم ، خداحافظ . باهم دیگه خداحافظی کردیم و من در حالی که خودمو کنترل می کردم که بالا پایین نپرم ، ازشون دور شدم .
(۳ ساعت بعد)
از وقتی رسیدم خونه ، دارم به اون دوتا فکر می کنم ، به اینکه چقدر جذاب بودن ، به خنده های خرگوشی جونگکوک...(یه نکته بگم ، خنده های ا/ت هم خرگوشیه) . توی راه برگشت، کتاب های درسیم رو هم گرفتم . بلند شدم تا یه نگاهی بهشون بندازم . خب... به نظرم آسون میان .
(۲ ساعت بعد )
نمیدونم چطور ۲ ساعت گذشت . برای شام دوکبوکی خریده بودم . با توجه به طرز تهیه روب جلدش ، درستش کردم و باید بگم خیلی خوشمزه بود ! بعد شام یکم خوندم و روی صدام کار کردم . به نظر خودم آمادم . یکم روی دنسم هم کار کردم تا بدنم انعطاف پذیر باشه . بعدم یه دوش گرفتم. خوابیدم . فردا تعطیله ، میخوام تا ظهر تخت بخوابم .
(فردا صبح)
آه... این صدای چیه ؟ ساعت ۸ صبحه . صاحب خونه داره چیکار میکنه این وقت صبح ! دیگه نتونستم بخوابم پس از جام بلند شدم . یخچال خالی خالی بود ، یادم رفت برم خرید . برای صبحونه هیچی نداشتم . یه شلوار بگ سیاه با هودی سفید پوشیدم و رفتم سمت فروشگاه . کلی خرید کردم ، فکر کنم برای یه ماهم کافی باشه . برگشتم خونه و یه صبحونه سبک خوردم . تصمیم گرفتم یه کتابخونه پیدا کنم که برم اونجا درس بخونم یا کتاب قرض بگیرم . فضای قشنگ تری داره . توی گوگل مپ یه کتابخونه پیدا کردم که خیلی نزدیکه به خونم . کتابای درسیم رو گذاشتم توی کیفم و رفتم کتابخونه .
(۲ساعت بعد)
رسیدم اونجا ، با یه کتابخونه بزرگ و قشنگ روبرو شدم .
#فیک_بی_تی_اس
۸.۲k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.