فیک کوک(باور)
فیک کوک(باور)
پارت 3
ا.ت: این امکان نداره...
دقیقا همون شکل بود. خشکم زده بود سریع حاضر شدم و رفتم اداره ی پلیس.
(ذهن ا.ت. تو راه)
یعنی به تهیونگ بگم. نه ولش کن.
فعلا بهش نمیگم.
بالاخره رسیدم. وقتی وارد اتاق رئیس شدم، یه اقای خیلی جذاب اونجا بود.
وقتی درو بستم متوجه من شدن.
رئیس پلیس: عع. سلام خانم کیم. میخواستم همین الان باهاتون تماس بگیرم. ا.ت: عه.. واقعا. خب.. درمورد چه موضوعی میخواستین باهام حرف بزنین؟
رئیس پلیس: عه این اقایی که میبینید. اقای جئون جانگکوک هستند. یکی از دوستان و شریک پدر و برادرتون.
جئون: سلام خانم ا.ت از اشنایی باهاتون خوشبختم.
ا.ت: ااا.... بله.. منم همین طور.
وای اقای جئون شما برای چه کاری اینجایید؟.. نکنه..
جئون: بله. درسته. من برای قتل هیونجین عزیز اینجام. وقتی خبر مرگش به دستم رسید کاملا شوکه و ناراحت شدم برای همین به اینجا اومدم تا دلیل این اتفاق رو بفهمم.
من یکی از صمیمی ترین دوستان هیونجین بودم.
وقتی اینو گفت خشکم زد. اخه هیونجین هیچ دوستی نداشت فقط بابه نفر دوست بود اونم فلیکس ولی دیگه لا هیچکسی دوست نبود.
ا.ت: عه.... واقعا... چقدر.... عالی.
رو به رییس پلیس کردم گفتم: میخواستم باهاتون خصوصی حرف بزنم و با چشام به کوک اشاره کردم و گفت: بله. بلع حتما منو اقای جئون هم دبگه کارمون تموم شده بود. جئون: بله. درسته. پس من دیگه رفع زحمت میکنم و از در خارج شد.
ا.ت: اقای پلیس....
های دوستان چطورید؟
واقعا متاسفم که توی این مدت نتونستم فیکو بزارم واقعا سرم شلوغ بود. وکلی کار داشتم. ولی فقط این نبود گوشیمم تازه خراب شده بود و....
کلا دیگه بازم ببخشید از این به بعد سعی میکنم فیکا رو زود تر بزارم.
و امید وارم از این قسمت خوشتون بیاد.
شرط فیک بعد 15 لایک و هرکسی لایک میکنه یه کامنتم بزاره.
مرسییییی
پارت 3
ا.ت: این امکان نداره...
دقیقا همون شکل بود. خشکم زده بود سریع حاضر شدم و رفتم اداره ی پلیس.
(ذهن ا.ت. تو راه)
یعنی به تهیونگ بگم. نه ولش کن.
فعلا بهش نمیگم.
بالاخره رسیدم. وقتی وارد اتاق رئیس شدم، یه اقای خیلی جذاب اونجا بود.
وقتی درو بستم متوجه من شدن.
رئیس پلیس: عع. سلام خانم کیم. میخواستم همین الان باهاتون تماس بگیرم. ا.ت: عه.. واقعا. خب.. درمورد چه موضوعی میخواستین باهام حرف بزنین؟
رئیس پلیس: عه این اقایی که میبینید. اقای جئون جانگکوک هستند. یکی از دوستان و شریک پدر و برادرتون.
جئون: سلام خانم ا.ت از اشنایی باهاتون خوشبختم.
ا.ت: ااا.... بله.. منم همین طور.
وای اقای جئون شما برای چه کاری اینجایید؟.. نکنه..
جئون: بله. درسته. من برای قتل هیونجین عزیز اینجام. وقتی خبر مرگش به دستم رسید کاملا شوکه و ناراحت شدم برای همین به اینجا اومدم تا دلیل این اتفاق رو بفهمم.
من یکی از صمیمی ترین دوستان هیونجین بودم.
وقتی اینو گفت خشکم زد. اخه هیونجین هیچ دوستی نداشت فقط بابه نفر دوست بود اونم فلیکس ولی دیگه لا هیچکسی دوست نبود.
ا.ت: عه.... واقعا... چقدر.... عالی.
رو به رییس پلیس کردم گفتم: میخواستم باهاتون خصوصی حرف بزنم و با چشام به کوک اشاره کردم و گفت: بله. بلع حتما منو اقای جئون هم دبگه کارمون تموم شده بود. جئون: بله. درسته. پس من دیگه رفع زحمت میکنم و از در خارج شد.
ا.ت: اقای پلیس....
های دوستان چطورید؟
واقعا متاسفم که توی این مدت نتونستم فیکو بزارم واقعا سرم شلوغ بود. وکلی کار داشتم. ولی فقط این نبود گوشیمم تازه خراب شده بود و....
کلا دیگه بازم ببخشید از این به بعد سعی میکنم فیکا رو زود تر بزارم.
و امید وارم از این قسمت خوشتون بیاد.
شرط فیک بعد 15 لایک و هرکسی لایک میکنه یه کامنتم بزاره.
مرسییییی
۳.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.