کتاب شب ایوب
«شب ایوب» روایتگر لحظات زندگی یک جانباز نابینا است، گویای روزهایی که تصمیم می گیرد به جبهه برود و شرط ورود به این میدان عظیم را غلبه بر ترسی می داند که با مرگ مادر در رودخانه آغاز شده است.
از این رو به رودخانه می زند، در این کتاب خاطرات وی قبل و پس از جنگ توسط او بیان می شود. در بخش هایی از کتاب می خوانیم:
" آمده بودیم به شهر شما، تهران. هنوز می دیدم. اصلا کسی نگفته بود که کار به اینجا می کشد. نه ماه طول کشید تا تاریکی مطلق. از درد دیگری آمده بودیم آنجا. کدام بیمارستان حواسم نیست. دکتر، نرمی انگشتش را گذاشته بود روی شاهرگ گردنم و می گشت ... وقتی ایستاد، گفت: همین جاست! چیزی زیر پوستم دل دل می زد. گفت به چه درشتی! ...
مطالعه کتاب شب ایوب در فراکتاب:
www.faraketab.ir/c/1423/553567
از این رو به رودخانه می زند، در این کتاب خاطرات وی قبل و پس از جنگ توسط او بیان می شود. در بخش هایی از کتاب می خوانیم:
" آمده بودیم به شهر شما، تهران. هنوز می دیدم. اصلا کسی نگفته بود که کار به اینجا می کشد. نه ماه طول کشید تا تاریکی مطلق. از درد دیگری آمده بودیم آنجا. کدام بیمارستان حواسم نیست. دکتر، نرمی انگشتش را گذاشته بود روی شاهرگ گردنم و می گشت ... وقتی ایستاد، گفت: همین جاست! چیزی زیر پوستم دل دل می زد. گفت به چه درشتی! ...
مطالعه کتاب شب ایوب در فراکتاب:
www.faraketab.ir/c/1423/553567
۲.۲k
۰۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.