پارت 18

دکتر گفت آقای جئون اولین بار که اومدم نفهمیدم چی شده ولی الان جوری که شما میگین اگه وقتی سرش درد میگیره بی هوش میشه یعنی ممکنه شکستگی سرشون موجب از دست دادن حافظه اش شده من یه سری قرص بهتون میدم
هر موقع که سرش درد میگیره بهش بدین اون موقع بهتر میشه بهش کمک کنید این وضعیتی که دارن واقعا خطرناکه و حتی ممکن موجب مرگشون بشه
کوک ممنون دکتر میتونی برید
جیا ایملدا تا حالا اینجوری نشده بود چرا اینجوری میشه
تهیونگ نگران نباش جیا بیا بریم چیزی بخور دکتر گفت الان حالش خوبه
باشه کوک تو هم میای
نه شما برید من اینجام به اجوما بگید غذای من و ایملدا رو بیاره اینجا
هر طور که راحتی بچه ها رفتن و ایملدا و کوک تنها شدن
کوک ویو
یادم میاد ا/ت هم یه خواهری داشت اسمش اسمش چی بود اون و ایملدا چه رابطه ای با هم دارند گیج شده بودم نمیدونستم چیکار باید بکنم دیدم ایملدا داره تو خواب هزیون میگه
نه نهههههه آبجی نه ا/تتتتتتتتتت
مامان نههههههههههه
ایملدا بیدار شو چت شده با داد از خواب بیدار شد هنوز میلرزید من رو که دید بغلم کرد شوکه شدم ولی منم بغلش کردم دستم رو روی پشتش کشیدم آروم باش ایملداا آروم
یکم که آروم شد از خودم جداش کردم ایملدا حالت خوبه
اوم من خوبم خوبم کوک من دیدمش اون اون ا/ت بود
چی چی گفتی ا/ت تو اون رو از کجا میشناسی
نمیدونم نمیدونم ا/ت یه دختر مامانم اخخخخخخ سرم
باشه باشه آروم باش چیزی نیست هوم
کوک اون بهت گفت دوستت داره
کی
ا/ت اون کیه من نمیدونم چیکار کنم گذشتم چیه چرا هیچی یادم نمیاد