سانمی:رو من قطع میکنی کره انگللل؟
سانمی:رو من قطع میکنی کره انگللل؟
مویچیرو:ببند خواهشا
سانمی:تا کمکم نکنی نخیر نمیبندم
مویچیرو:فقط بگو کدوم گوریه این طلا فروشی
سانمی:چه عجب😐🚬(ادرس)
مویچیرو: ۱۰ دقه دیگه اونجام،دیر کنی ابروتو جلو همه میبرم
سانمی:عه نبابا؟خب باشه میام
(زمانی که رسیدن)
سانمی:بهههه سلام کره انگللل
مویچیرو:عیلک سلام گوسالههه(لبخند)
سانمی:خب نظرت چیه؟کدومشو بگیریم،مویچیروووو(دست تکون دادن)به چی نگاه میکنی؟
مویچیرو: اون یکی،خیلی قشنگه.. برام بخری تا دوسال برات سگ میشم،گاوت میشم،خرت میشم،اصن منو بزار تو کولت،منو بکن تو کو...اره خلاصه هیچی نمیگم (گشاد شدن چشم)
سانمی:خفههه(سانمی هم زل زده بود به انگشتره)
مویچیرو:سانمی..سانمییی(زدن تو پس کله سانمی)
سانمی:هوی چته روانییی
مویچیرو:هوی چته روانی؟من غرق شدم توش تو چرااا
سانمی:همینو میگیریم
مویچیرو:میگیریم نه تو میگیری،درست حرف بزن
سانمی:قیمتشو نگاه کن!نمیخوای یکم کمک کنی به دوستت؟
مویچیرو:توهم که همش دوستت دوستت میکنی (نگاهش به قیمت افتاد)ع...عااا...مممم...عااا(لکنت) داداش گلم
، برو میسپرمت به عزرائیل (رفت)
سانمی یقشو گرفتو گفت
سانمی:کجااا عزیزممم صبحت بخیررر قیمتا همینه چشای کورتو باز کنی میبینی
خلاصه بعد کلنجار رفتن بلاخره گرفتنش،سانمی از مویچیرو خداحافظی کرد و رفت خونه.
ا/ت خواب بود پس سانمی باهاش سلام نکرد،رفت توی اتاقو میز رزرو کرد تو رستوران.
سانمی:اوفف خسته شدم(خمیازه)
خلاصه ساعت ۸ شد و سانمی ا/ت رو بیدار کرد و گفت بیا بریم بیرون و راضیش کرد(البته با کلی بهونه)رسیدن به رستوران که هاشیرا ها جمع شدن جلوی در و به ا/ت ی تبریک خیلی قشنگ گفتن،وقتی شامشون تموم شد سانمی تموم جرعتشو جمع کرد تو مشتش و...
سانمی:ا/ت میشه نگام کنی؟(ا/ت برمیگرده با لبخند)تو چشمام نگاه کن،خودتو میبینی نه؟اون کسی که تو چشمای منه زیباترین دختر جهانه،که من عاشقش شدم،ا/ت اجازه میدی این دختر همیشه تو چشمام باشه؟دقیقا کنارم حتی حاضرم دیگه پلک نزنم تا مدت بیشتری ببینمت
میشه ؟(زانو زد و حلقه رو دراورد)میزاری؟
ا/ت:س.. سانمی
سانمی:میزاری؟فقط همینو بگو
ات:معلومه که میزارم سانمی(لبخند)
همه سانمی و ا/ت رو تشویق کردن و دسر سفارش دادن. بعد اینکه خوردن دیجی اونجا آهنگ گذاشت و کلی پارتی بازی شد خلاصه اون وسط(اهم)
بعدشم که هاشیرا ها رفتن خونشون از جمله ا/ت و سانمی......
بقیش با ذهن کثیف خودتون🗿📿
مویچیرو:ببند خواهشا
سانمی:تا کمکم نکنی نخیر نمیبندم
مویچیرو:فقط بگو کدوم گوریه این طلا فروشی
سانمی:چه عجب😐🚬(ادرس)
مویچیرو: ۱۰ دقه دیگه اونجام،دیر کنی ابروتو جلو همه میبرم
سانمی:عه نبابا؟خب باشه میام
(زمانی که رسیدن)
سانمی:بهههه سلام کره انگللل
مویچیرو:عیلک سلام گوسالههه(لبخند)
سانمی:خب نظرت چیه؟کدومشو بگیریم،مویچیروووو(دست تکون دادن)به چی نگاه میکنی؟
مویچیرو: اون یکی،خیلی قشنگه.. برام بخری تا دوسال برات سگ میشم،گاوت میشم،خرت میشم،اصن منو بزار تو کولت،منو بکن تو کو...اره خلاصه هیچی نمیگم (گشاد شدن چشم)
سانمی:خفههه(سانمی هم زل زده بود به انگشتره)
مویچیرو:سانمی..سانمییی(زدن تو پس کله سانمی)
سانمی:هوی چته روانییی
مویچیرو:هوی چته روانی؟من غرق شدم توش تو چرااا
سانمی:همینو میگیریم
مویچیرو:میگیریم نه تو میگیری،درست حرف بزن
سانمی:قیمتشو نگاه کن!نمیخوای یکم کمک کنی به دوستت؟
مویچیرو:توهم که همش دوستت دوستت میکنی (نگاهش به قیمت افتاد)ع...عااا...مممم...عااا(لکنت) داداش گلم
، برو میسپرمت به عزرائیل (رفت)
سانمی یقشو گرفتو گفت
سانمی:کجااا عزیزممم صبحت بخیررر قیمتا همینه چشای کورتو باز کنی میبینی
خلاصه بعد کلنجار رفتن بلاخره گرفتنش،سانمی از مویچیرو خداحافظی کرد و رفت خونه.
ا/ت خواب بود پس سانمی باهاش سلام نکرد،رفت توی اتاقو میز رزرو کرد تو رستوران.
سانمی:اوفف خسته شدم(خمیازه)
خلاصه ساعت ۸ شد و سانمی ا/ت رو بیدار کرد و گفت بیا بریم بیرون و راضیش کرد(البته با کلی بهونه)رسیدن به رستوران که هاشیرا ها جمع شدن جلوی در و به ا/ت ی تبریک خیلی قشنگ گفتن،وقتی شامشون تموم شد سانمی تموم جرعتشو جمع کرد تو مشتش و...
سانمی:ا/ت میشه نگام کنی؟(ا/ت برمیگرده با لبخند)تو چشمام نگاه کن،خودتو میبینی نه؟اون کسی که تو چشمای منه زیباترین دختر جهانه،که من عاشقش شدم،ا/ت اجازه میدی این دختر همیشه تو چشمام باشه؟دقیقا کنارم حتی حاضرم دیگه پلک نزنم تا مدت بیشتری ببینمت
میشه ؟(زانو زد و حلقه رو دراورد)میزاری؟
ا/ت:س.. سانمی
سانمی:میزاری؟فقط همینو بگو
ات:معلومه که میزارم سانمی(لبخند)
همه سانمی و ا/ت رو تشویق کردن و دسر سفارش دادن. بعد اینکه خوردن دیجی اونجا آهنگ گذاشت و کلی پارتی بازی شد خلاصه اون وسط(اهم)
بعدشم که هاشیرا ها رفتن خونشون از جمله ا/ت و سانمی......
بقیش با ذهن کثیف خودتون🗿📿
۲.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.