𝓼𝓾𝓷𝓼𝓮𝓽 ... part 3
𝓼𝓾𝓷𝓼𝓮𝓽 ... part 3
جونگ کوک:
با صحنه رو به روم تپش قلبم شدید تر شد ، دختری با موهای خرمایی رنگ و یه لباس کوتاه سرمه ای رنگ که با پوست سفیدش قشنگ ترش کرده بودن روی صندلی چوبی کافه رو به روی دوستش نشسته بود.
لحظه ای بهش خیره شدم ، واقعا زیبا بود...
ملورین:
کیک توت فرنگی کافه واقعا خوشمزه بود ، همین طور که پیش جیسو ازش تعریف میکردم باحس سنگینی نگاهای خیره ی کسی باعث شد به رو به رو نگاه کنم
یه پسر خوش تیپ و قد بلند با موهای مشکی که برق میزدن و چشم های قهوه ای روشنش بهم خیره شده بود حس کردم لپام رنگ گرفتن . سریع نگاهمو برداشتم که پسر هم از جلوم رد شد
حس کردم قلبم داره تند تر میزنه
(علامت جیسو ٪)
٪هی دختر حالت خوبه؟ اون یارو کی بود که اینطوری براش لپات گل گلی شده؟
+م..من من نمیشناسمش اولین باری بود که دیده بودمش
٪که اینطور *نگاه مشکوک*
+اممم خب داشتم میگفتم فک کنم توی کیک از خامه ی توت فرنگیم استفاده شده نه؟
٪خب تو که انقدر تعریف میکنی یخورده از اون کیکت به ماعم بده دیگه
(ملورین)
درحال برداشتن تیکه ی کیک بودم که دوباره اون پسره رو دیدم که دوتا میز اونور تر ما نشست
همینطور که بهش نگاه میکردم متوجه صندلی روبه روییش شدم
پارک جیمین بود . همون بی ادبی که اون روز باهاش درگیری داشتم ... سریع نگاهمو گرفتمو و برش کیکو گذاشتم تو بشقاب کوکی شکلاتیای جیسو...
تهیونگ:
با جیمین درمورد این که برای امشب چه طعم چیپسی بخوریم بحث میکردم که کوک رو دیدم که با یه حس و حال دیگه اومد نشست رو صندلی
÷پسر چخبره؟
_ها؟ هیچی هیچی سفارشا داره میاد
÷مطمئنی اخه عادی نیستیا
_بابا خوبم دیگه
(سفارشا اومد و شروع کردیم به خوردن)
÷اممم..، راستی کوک ، میگم امشب قراره با جیمین دوباره چیپس خورون داشته باشیم توام میای؟
_اره میام ، فقط یه سر میرم میش اوما و برمیگردم
÷باشه پس بیا خونه ی ما جیمین تو هم همینطور
^ *درحال نگاه کردن به ملورین*
÷هییی حواست هست؟
^ها ها چیه؟
÷میگم از کافه رفتیم بیرون یسر برو خونه یه دوش بگیر بیا خونه ما
^ باشه *چپ چپ نگاه کردن به ملورین*
_ *یه نگاه مشکوک به جیمین*
÷اینم بگم بابام خونه نیست طبق معمول ولی مامانم هست
_ماموریتِ نه؟
÷اوهوم
(بعد چند مین از کافه اومدن بیرون و از هم خدافظی کردن و رفتن سمت خونه هاشون)
ادامه ی این پارت در پست بعدی•••
جونگ کوک:
با صحنه رو به روم تپش قلبم شدید تر شد ، دختری با موهای خرمایی رنگ و یه لباس کوتاه سرمه ای رنگ که با پوست سفیدش قشنگ ترش کرده بودن روی صندلی چوبی کافه رو به روی دوستش نشسته بود.
لحظه ای بهش خیره شدم ، واقعا زیبا بود...
ملورین:
کیک توت فرنگی کافه واقعا خوشمزه بود ، همین طور که پیش جیسو ازش تعریف میکردم باحس سنگینی نگاهای خیره ی کسی باعث شد به رو به رو نگاه کنم
یه پسر خوش تیپ و قد بلند با موهای مشکی که برق میزدن و چشم های قهوه ای روشنش بهم خیره شده بود حس کردم لپام رنگ گرفتن . سریع نگاهمو برداشتم که پسر هم از جلوم رد شد
حس کردم قلبم داره تند تر میزنه
(علامت جیسو ٪)
٪هی دختر حالت خوبه؟ اون یارو کی بود که اینطوری براش لپات گل گلی شده؟
+م..من من نمیشناسمش اولین باری بود که دیده بودمش
٪که اینطور *نگاه مشکوک*
+اممم خب داشتم میگفتم فک کنم توی کیک از خامه ی توت فرنگیم استفاده شده نه؟
٪خب تو که انقدر تعریف میکنی یخورده از اون کیکت به ماعم بده دیگه
(ملورین)
درحال برداشتن تیکه ی کیک بودم که دوباره اون پسره رو دیدم که دوتا میز اونور تر ما نشست
همینطور که بهش نگاه میکردم متوجه صندلی روبه روییش شدم
پارک جیمین بود . همون بی ادبی که اون روز باهاش درگیری داشتم ... سریع نگاهمو گرفتمو و برش کیکو گذاشتم تو بشقاب کوکی شکلاتیای جیسو...
تهیونگ:
با جیمین درمورد این که برای امشب چه طعم چیپسی بخوریم بحث میکردم که کوک رو دیدم که با یه حس و حال دیگه اومد نشست رو صندلی
÷پسر چخبره؟
_ها؟ هیچی هیچی سفارشا داره میاد
÷مطمئنی اخه عادی نیستیا
_بابا خوبم دیگه
(سفارشا اومد و شروع کردیم به خوردن)
÷اممم..، راستی کوک ، میگم امشب قراره با جیمین دوباره چیپس خورون داشته باشیم توام میای؟
_اره میام ، فقط یه سر میرم میش اوما و برمیگردم
÷باشه پس بیا خونه ی ما جیمین تو هم همینطور
^ *درحال نگاه کردن به ملورین*
÷هییی حواست هست؟
^ها ها چیه؟
÷میگم از کافه رفتیم بیرون یسر برو خونه یه دوش بگیر بیا خونه ما
^ باشه *چپ چپ نگاه کردن به ملورین*
_ *یه نگاه مشکوک به جیمین*
÷اینم بگم بابام خونه نیست طبق معمول ولی مامانم هست
_ماموریتِ نه؟
÷اوهوم
(بعد چند مین از کافه اومدن بیرون و از هم خدافظی کردن و رفتن سمت خونه هاشون)
ادامه ی این پارت در پست بعدی•••
۱.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.