آیدل جذاب من قسمت سیزدهم:))
آیدل جذاب من قسمت سیزدهم:))
تهیونگ بدون هیچ حرفی لی لی کنان به سمت اتاق رفت و درو محکم بست
این همون جونگ کوک بود؟ چطوری تونست کسی که عاشقشه رو بزنه ؟
تهیونگ تکیه داد به در و شروع کرد گریه کردن
چرا فکر کرد کوک داره بهش خیانت میکنه
ته فکر میکرد علاقه کوک بهش کمتر شده فکر میکرد کوک بعد مرگش میره با یکی دیگه. ( دلم برات خیلی سوخت🙃 )
کوک به خودش اومد و دید روی زمین جلوی پاش خونیه
بدجوری بغض کرد
تهیونگ با پهلوی خونی رفت سمت تخت خواب و دراز کشید خیلی پهلوش درد میکرد ولی میخواست کوک براش پانسمان کنه سعی کرد با دردی که داره بخوابه یه دفعه صدای درو شنید
با دردی که داشت بدو بدو رفت سمت پذیرایی
+ کوک کجایی ؟ کوک ببخشید نباید اونجوری میکردم کوکک
بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن
+ اخه مگه چیکار کردم ؟ هقق چرا؟
ویوی کوک؛)
چیکار کردم چطور تونستم بزنمش چطوری تونستم دلیل گریه اش باشم
رفتم تا با جین هیونگ صحبت کنم
گوشیمو هم خاموش کردم تا ته نتونه پیدا کنه میدونم که میاد دنبالم
من لیاقت شو نداشتم
ولی چرا اون واکنش و نشون داد
از زبون راوی احمقتون ؛)
جونگ کوک اونقدر پیاده رفت تا رسید به کافه جین هیونگش
درو باز کرد و رفت داخل
وقتی رفت نامجون و دید
( نامجون = )
= سلام جونگ کوک از این ورا
_ سلام نامی هیونگ هستش؟
= آره برو داخل
کوک رفت داخل و.....
تهیونگ بدون هیچ حرفی لی لی کنان به سمت اتاق رفت و درو محکم بست
این همون جونگ کوک بود؟ چطوری تونست کسی که عاشقشه رو بزنه ؟
تهیونگ تکیه داد به در و شروع کرد گریه کردن
چرا فکر کرد کوک داره بهش خیانت میکنه
ته فکر میکرد علاقه کوک بهش کمتر شده فکر میکرد کوک بعد مرگش میره با یکی دیگه. ( دلم برات خیلی سوخت🙃 )
کوک به خودش اومد و دید روی زمین جلوی پاش خونیه
بدجوری بغض کرد
تهیونگ با پهلوی خونی رفت سمت تخت خواب و دراز کشید خیلی پهلوش درد میکرد ولی میخواست کوک براش پانسمان کنه سعی کرد با دردی که داره بخوابه یه دفعه صدای درو شنید
با دردی که داشت بدو بدو رفت سمت پذیرایی
+ کوک کجایی ؟ کوک ببخشید نباید اونجوری میکردم کوکک
بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن
+ اخه مگه چیکار کردم ؟ هقق چرا؟
ویوی کوک؛)
چیکار کردم چطور تونستم بزنمش چطوری تونستم دلیل گریه اش باشم
رفتم تا با جین هیونگ صحبت کنم
گوشیمو هم خاموش کردم تا ته نتونه پیدا کنه میدونم که میاد دنبالم
من لیاقت شو نداشتم
ولی چرا اون واکنش و نشون داد
از زبون راوی احمقتون ؛)
جونگ کوک اونقدر پیاده رفت تا رسید به کافه جین هیونگش
درو باز کرد و رفت داخل
وقتی رفت نامجون و دید
( نامجون = )
= سلام جونگ کوک از این ورا
_ سلام نامی هیونگ هستش؟
= آره برو داخل
کوک رفت داخل و.....
۵.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.