فرشته نجات- پارت³:)
"پرش زمانی-فردا"
دا یونگ (ننه را اون) ویو
(را اون علامتش + عه...)+عععععععع(الان انتظار ندارید ک من جیغ بنفش این دختره را اونو بازگو کنم ک:/؟ولی خداوکیلی ععع😂😐:/؟؟؟)
داشتم از پله ها با قهوهای ک برای را اون بود بالا میرفتم ک صدای جیغش توی خونه پیچید سینی از دستم افتاد و خودمو با دو ب اتاقش رسوندم،،،اما در قفل بود
÷را اون...چیشده...درو باز کننن...را اووننن
بعد از کلی تلاش ساکت شدم ک درو باز کرد
+اومااا...هق هق(از کلمه هق هق متنفرمممم://////)
سریع رفتم و بغلش کردم و چونه مو روی سرش قرار دادم
÷ششششش،آروم باش،چیشده؟
+نمیتونم...دیگه نمیتونم با این...با این کابوسا زندگی کنم...هققق...نمیتونممم...هق اوما...لطفا...کمکم کننن هقق(مرگه هق درده هق، هق مررررد😐🔪)
دوباره بغلش کردم و دستمو نوازش وار پشتش کشیدم:÷آروممم...چیزی نیست...
ازش فاصله گرفتم و صورتشو با دستام قاب کردم:÷اوما میره آمادهشه توعم حاضر شو تا باهم بریم پیش دکتر کیم
+اما اوماا...
÷نه، اون مث بقیه نیست...مطمئنم کمکت میکنه
+ب..باشه
"پرش زمانی"
را اون ویو
+اومااا، من حاضرم(اسلاید²)...میشه فقط بریم...؟
÷آره آره، اومدم، بریم
بعد از پوشیدن کفشام(الستار) و پایین رفتن از پله ها سوار ماشین مامان شدم و بعد نیم ساعت به یه جایی تو مایه های تیمارستان رسیدیم. رفتیم داخل،، کلی آدم داخل بودن و فضا خیلی بسته بود، احساس خفگی داشتم اما هر طور شده خودمو کنترل کردم ک جیغ نزنم و ب گریه کردن نیوفتم، بلاخره ب آخر اون راهروی ترسناک و خفه رسیدیم اوما با یه پسره ای حرف زد و اونم گذاشت بریم داخل،، رفتم داخل و روی صندلی روبهروی دکتره نشستم، چقد نصبت به کسایی ک رفتم پیششون خوش قیافهست:)،چی دارم میگم؟مردا همه شون عوضی ان...البته بجز جه هیون(داداشش)سرمو انداختم پایین و با ناخونای جویده شدم ور رفتم
÷صلام آقای کیم
_سلام خانم سو... ببخشید مین
وقتی فامیلی اون حرومی رو شنیدم نزدیک بود منفجر بشم اما تونستم خودمو کنترل کنم:+ا..اوماا
÷آهه... اشکالی نداره را اون
_چیزی شده؟
÷پرونده رو خوندین؟
_بله
÷فامیلیه.....اون سو بود...پس لطفا تو این تایمی ک با را اون تنها هستید خیلی از فامیلی و اسم اون...استفاده نکنید
_عااا،اوم،بله
÷تنهاتون میزارم
پاشد و تعظیم کوتاهی کرد و دوباره نشست
_اسمت چیه؟
+همه چیز توی پرونده هست، حتی درصد خطر بیماریم
_هوم،اما میخوام آروم پیش بریم و باهم صمیمی بشیم، من کیم تهیونگم،توعم خودتو معرفی کن،هوم؟
+من...س...س...سو...را اون عم
_چرا روی فامیلی سو حساسی؟
چرا داره اذیتم میکنه؟همه چی اونجا هست دیگه سوادم ک داره چرا پرونده رو نمیخونههه:+چ...چون سو...فامیلی ا...اونه
_کی؟ پدرت؟
با ضرب از جام پاشدم:+اون پدر من نیست*داد*
#بنگتن_بویز #بی_تی_اس #فیک :)
دا یونگ (ننه را اون) ویو
(را اون علامتش + عه...)+عععععععع(الان انتظار ندارید ک من جیغ بنفش این دختره را اونو بازگو کنم ک:/؟ولی خداوکیلی ععع😂😐:/؟؟؟)
داشتم از پله ها با قهوهای ک برای را اون بود بالا میرفتم ک صدای جیغش توی خونه پیچید سینی از دستم افتاد و خودمو با دو ب اتاقش رسوندم،،،اما در قفل بود
÷را اون...چیشده...درو باز کننن...را اووننن
بعد از کلی تلاش ساکت شدم ک درو باز کرد
+اومااا...هق هق(از کلمه هق هق متنفرمممم://////)
سریع رفتم و بغلش کردم و چونه مو روی سرش قرار دادم
÷ششششش،آروم باش،چیشده؟
+نمیتونم...دیگه نمیتونم با این...با این کابوسا زندگی کنم...هققق...نمیتونممم...هق اوما...لطفا...کمکم کننن هقق(مرگه هق درده هق، هق مررررد😐🔪)
دوباره بغلش کردم و دستمو نوازش وار پشتش کشیدم:÷آروممم...چیزی نیست...
ازش فاصله گرفتم و صورتشو با دستام قاب کردم:÷اوما میره آمادهشه توعم حاضر شو تا باهم بریم پیش دکتر کیم
+اما اوماا...
÷نه، اون مث بقیه نیست...مطمئنم کمکت میکنه
+ب..باشه
"پرش زمانی"
را اون ویو
+اومااا، من حاضرم(اسلاید²)...میشه فقط بریم...؟
÷آره آره، اومدم، بریم
بعد از پوشیدن کفشام(الستار) و پایین رفتن از پله ها سوار ماشین مامان شدم و بعد نیم ساعت به یه جایی تو مایه های تیمارستان رسیدیم. رفتیم داخل،، کلی آدم داخل بودن و فضا خیلی بسته بود، احساس خفگی داشتم اما هر طور شده خودمو کنترل کردم ک جیغ نزنم و ب گریه کردن نیوفتم، بلاخره ب آخر اون راهروی ترسناک و خفه رسیدیم اوما با یه پسره ای حرف زد و اونم گذاشت بریم داخل،، رفتم داخل و روی صندلی روبهروی دکتره نشستم، چقد نصبت به کسایی ک رفتم پیششون خوش قیافهست:)،چی دارم میگم؟مردا همه شون عوضی ان...البته بجز جه هیون(داداشش)سرمو انداختم پایین و با ناخونای جویده شدم ور رفتم
÷صلام آقای کیم
_سلام خانم سو... ببخشید مین
وقتی فامیلی اون حرومی رو شنیدم نزدیک بود منفجر بشم اما تونستم خودمو کنترل کنم:+ا..اوماا
÷آهه... اشکالی نداره را اون
_چیزی شده؟
÷پرونده رو خوندین؟
_بله
÷فامیلیه.....اون سو بود...پس لطفا تو این تایمی ک با را اون تنها هستید خیلی از فامیلی و اسم اون...استفاده نکنید
_عااا،اوم،بله
÷تنهاتون میزارم
پاشد و تعظیم کوتاهی کرد و دوباره نشست
_اسمت چیه؟
+همه چیز توی پرونده هست، حتی درصد خطر بیماریم
_هوم،اما میخوام آروم پیش بریم و باهم صمیمی بشیم، من کیم تهیونگم،توعم خودتو معرفی کن،هوم؟
+من...س...س...سو...را اون عم
_چرا روی فامیلی سو حساسی؟
چرا داره اذیتم میکنه؟همه چی اونجا هست دیگه سوادم ک داره چرا پرونده رو نمیخونههه:+چ...چون سو...فامیلی ا...اونه
_کی؟ پدرت؟
با ضرب از جام پاشدم:+اون پدر من نیست*داد*
#بنگتن_بویز #بی_تی_اس #فیک :)
۸.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.