ات ویو =
ات ویو =
دیگه فهمیده بودم کارم تمومه
(*شلیک*)
چشامو باز کردم از شکمم داشت خون میومد حس عحیبی داشت نمیتونستم تکون بخورم چون دست و پام بسته بود
جیهون بعد از شلیک کردن به من از اتاق رفت بیرون و از پایین صدای شلیک میومد دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهی
ته ویو=
بعد از پیدا کردن جای دقیق جیهون به سمت خونه ایی که توش بود رفتم پر بادیگارد بود ولی ادمای ما بیشتر بودن و شروع کردن به تیر اندازی
منم رفتم تو خونه داشتم اتاقا رو میگشتم وقتی در سومین اتاقو باز کردم با چیزی که دیدم اشک تو چشام جمع شد اون ات بود داشت ازش خون میرفت
و بی جون افتاده بود روی تخت
_ات ....هق ..همش تقصیر منه ....
اتو بغل کردمو از در پشتی خونه رفتم بیرون و سوار ماشین شدم
_هقق...ات..لطفا ..یکم دیگه تاقت بیار
به بیمارستان رسیدیم
علامت پرستار،دکتر .... £
£چی شده
_ب...بهش تیر خورده ...هق ...
£باشه
................
ته ویو =
اتو بردن تو اتاق عمل منم ی گوشه داشتم گریه میکردم اگه چیزیش مشه نابود میشم
که یهو از ته راهرو صدای اشنا اومد جونک کوک بود همراهشم ی دختر بود (علامت دختره@)
×ته خوبی ات کجاست
_به نظرت میتونم تو این شرایط خوب باشم (با داد )
_همش تقصیر منه اون الان بخاطر من اونجاست ..هقق
×با شه اروم باش (بغلش کرد)
(یک ساعت بعد)........
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
_دک...دکتر..حا...حالش خوبه دیگه
£عا بله عمل موفقیت امیز بود الان ایشونو به بخش منتقل میکنیم تا یک ساعت دیگه هم به هوش میاد ولی فقط ......
_فقط چی ها (با داد)
£به ایشون شلیک شده ما باید با پلیس تماس بگیریم
_ایشش چقد میگیری لال شی
£بله؟
_امم....... خوبه (خودتون ی مبلغ تصور کنید)
£بل...بله ... عاخوبه
_گمشو
(دوساعت بعد)
_پیش ات نشسته بودم که حس کردم دستش تکون خورد
_ات... بهوش اومدی ....(با خوشحالی بغلش کرد)
+تهیو.....
_باشه فدات شم خودتو اذیت نکن الان دخترو خبر میکنم
...........
حمایت کنید ^_^
پارت بعد اخره :)
دیگه فهمیده بودم کارم تمومه
(*شلیک*)
چشامو باز کردم از شکمم داشت خون میومد حس عحیبی داشت نمیتونستم تکون بخورم چون دست و پام بسته بود
جیهون بعد از شلیک کردن به من از اتاق رفت بیرون و از پایین صدای شلیک میومد دیگه چیزی نفهمیدم و سیاهی
ته ویو=
بعد از پیدا کردن جای دقیق جیهون به سمت خونه ایی که توش بود رفتم پر بادیگارد بود ولی ادمای ما بیشتر بودن و شروع کردن به تیر اندازی
منم رفتم تو خونه داشتم اتاقا رو میگشتم وقتی در سومین اتاقو باز کردم با چیزی که دیدم اشک تو چشام جمع شد اون ات بود داشت ازش خون میرفت
و بی جون افتاده بود روی تخت
_ات ....هق ..همش تقصیر منه ....
اتو بغل کردمو از در پشتی خونه رفتم بیرون و سوار ماشین شدم
_هقق...ات..لطفا ..یکم دیگه تاقت بیار
به بیمارستان رسیدیم
علامت پرستار،دکتر .... £
£چی شده
_ب...بهش تیر خورده ...هق ...
£باشه
................
ته ویو =
اتو بردن تو اتاق عمل منم ی گوشه داشتم گریه میکردم اگه چیزیش مشه نابود میشم
که یهو از ته راهرو صدای اشنا اومد جونک کوک بود همراهشم ی دختر بود (علامت دختره@)
×ته خوبی ات کجاست
_به نظرت میتونم تو این شرایط خوب باشم (با داد )
_همش تقصیر منه اون الان بخاطر من اونجاست ..هقق
×با شه اروم باش (بغلش کرد)
(یک ساعت بعد)........
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
_دک...دکتر..حا...حالش خوبه دیگه
£عا بله عمل موفقیت امیز بود الان ایشونو به بخش منتقل میکنیم تا یک ساعت دیگه هم به هوش میاد ولی فقط ......
_فقط چی ها (با داد)
£به ایشون شلیک شده ما باید با پلیس تماس بگیریم
_ایشش چقد میگیری لال شی
£بله؟
_امم....... خوبه (خودتون ی مبلغ تصور کنید)
£بل...بله ... عاخوبه
_گمشو
(دوساعت بعد)
_پیش ات نشسته بودم که حس کردم دستش تکون خورد
_ات... بهوش اومدی ....(با خوشحالی بغلش کرد)
+تهیو.....
_باشه فدات شم خودتو اذیت نکن الان دخترو خبر میکنم
...........
حمایت کنید ^_^
پارت بعد اخره :)
۲۴.۳k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.