تک پارتی:"فقط تو"
《همه جا زمزمهی عشق نهان من توست...》
حالا بگید ببینم شعر از کیست؟
(خدا شاهده حالا میگفتم "کش زیاد عین حاتمی" ماشالا همه میدونستین خلسه خوانده!)
سئول مثل همیشه پر از هیاهو بود و شلوغی.
والبته پر از نور و زیبایی!
یکی ازین زیبایی ها که جذابیت دردسرسازش همه جا خود نمایی میکرد توی یکی از پارتی های بزرگ شهر میون آدمای معروف و پولدار (و البته جذاب) یه گوشه آروم نشسته بود مشروبشو میخورد.
درحالی که از چشماش معلوم بود به زور اومده کل چشم ها روش زوم بود.
نگاهی به حلقش کرد و اونو تو دستش جا به جا کرد:
یعنی ا.ت الان کجاست...بی من بهش خوش میگذره..؟
توی همون لحظه یه مسیج براش اومد:
"عزیزم کاش اینجا بودی...این سفر خیلی خسته کنندس..!"
جیمین لبخندی به صفحهی گوشی زد:
"برای منم بدون تو سخت میگذره"
"زود برگرد ا.ت"
ا.ت:
" برای فردا ظهر پرواز دارم"
"جیمینی دلم برات تنگ شدهㅠㅠ"
جیمین:
"منم همینطور سوییتی♡♡"
"فردا منتظرتم"
جیمین درحالی که لبخند میزد گوشیشو تو جیبش گذاشت و خودشو از زیر دست دخترای کنه که کلی دست مالش کرده بودن کنار کشید:
گایز...دارید اذیتم میکنید...
×اوپاااا زنت که رفته سفر ، یکم خوش بگذرون!
جیمین خیلی بی میل به دختر نگاهی انداخت و یه پیک دیگه بالا داد:
این دلیل نمیشه که میلی به تو داشته باشم...اون دوست پسرت نیست؟
دختر چشم غره ای به جیمین رفت و سمت دوست پسر از همه جا بی خبرش برگشت.
جیمین هم از سر جاش پاشد و دنبال یه جای خلوط تر گشت که تا تموم شدن پارتی بشینه.
با سگرمه های تو هم رفته از میون جمعیت رد میشد که دوباره براش مسیج اومد:
"بیا اتاق من، طبقهی بالا"
سویونگ بود!
جیمین که از خداش بود یجایی دور از جمعیت گیر بیاره رفت طبقهی بالا .
از پله ها بالا رفت و در زد
سویونگ: بیا تو
جیمین:خدا خیرت بده سویونگ اگه صدام نمیکردی من اونجا...وات دا فاک!
چشمتان روز بد نبینه که جیمین وارد اتاق شد و چشمش به جمال سویونگ بی حیا که با لباس خواب(بله،بله ازونننن لباس خوابا!)روی تخت اشوه میومد افتاد!
سویونگ: چیشد؟ چرا چشماتو بستی؟
جیمین:سویونگ محض رضای خدا...ا.ت دوست صمیمی توعه!
سویونگ:یعنی دوست صمیمیم نمیخواد یه شب شوهر جذابشو بهم قرض بده؟
جیمین:خواهش میکنم لباستو بپوش!
سویونگ:اکی...باشه! چرا عصبی میشی!
سویونگ یه حوله پوشید و از تخت بلند شد:
چشماتو باز کن...حوله تنمه!
سویونگ آروم سمت جیمین رفت
جیمین: یا جد بنگتن کجا میای!
سویونگ از کنار جیمین رد شد و درو قفل کرد.
جیمین: لازمه!؟
سویونگ: محض احتیاط...که یهو کسی نیاد تو...
جیمین:تو که راست میگی...
سویونگ: چی؟
جیمین: هیچی
سویونگ:بشین
جیمین رفت و رو تخت نشست و سویونگ هم خیلی نزدیک بهش لم داد.
تا چند دقیقه هر دو ساکت بودن تا اینکه سویونگ با نوک انگشتاش رونای جیمینو لمس کرد:
چقدر لباسای جذب بهت میاد...
جیمین دستشو پس زد:
بس کن!
سویونگ بی توجه دستاشو روی شونهی جیمین گذاشت و خودشو بهش چسبوند:
بیخیال...ا.ت یه هفتس که رفته...میدونم توام میخوایش...
جیمین عصبی شد و بدون اینکه بهش نگاه کنه دستاشو محکم کنار زد:
فکر کردی میتونی جاشو بگیری؟
سویونگ:کی گفته میخوام جاشو بگیرم؟ انقدر سخت نگیر جیمین شی یه شب که واسه یه مرد اشکالی نداره!
جیمین نیشخندی زد و با تمسخر به سویونگ زل زد:
باورم نمیشه که این جمله رو از یه زن میشنوم! سویونگ تو خیلی وقیحی که بخاطر یه شب خوابیدن با من شخصیتتو زیر سوال میبری!
سویونگ: اینکه چیزی نیست جیمین! میتونم بخاطر این یه شب کل جونمو برات بدم!
جیمین:دیگه داری حالمو بهم میزنی! کلید کجاست؟
سویونگ: به من نگاه کن عزیزم! بدن من هیچی از ا.ت کم نداره! مطمئنم تو سایز به بدن من نمیرسه!
جیمین:ا.ت خیلی چیزا داره که تو نداری!مطمئن باش حتی اگه ا.ت زشت ترین بدنو داشته باشه و تو زیبا ترین که مطمئنا برعکسه، یه دل سیر نگاه کردنشو به صد بار باتو خوابیدن نمیدم!
.
.
.
끝
حالا بگید ببینم شعر از کیست؟
(خدا شاهده حالا میگفتم "کش زیاد عین حاتمی" ماشالا همه میدونستین خلسه خوانده!)
سئول مثل همیشه پر از هیاهو بود و شلوغی.
والبته پر از نور و زیبایی!
یکی ازین زیبایی ها که جذابیت دردسرسازش همه جا خود نمایی میکرد توی یکی از پارتی های بزرگ شهر میون آدمای معروف و پولدار (و البته جذاب) یه گوشه آروم نشسته بود مشروبشو میخورد.
درحالی که از چشماش معلوم بود به زور اومده کل چشم ها روش زوم بود.
نگاهی به حلقش کرد و اونو تو دستش جا به جا کرد:
یعنی ا.ت الان کجاست...بی من بهش خوش میگذره..؟
توی همون لحظه یه مسیج براش اومد:
"عزیزم کاش اینجا بودی...این سفر خیلی خسته کنندس..!"
جیمین لبخندی به صفحهی گوشی زد:
"برای منم بدون تو سخت میگذره"
"زود برگرد ا.ت"
ا.ت:
" برای فردا ظهر پرواز دارم"
"جیمینی دلم برات تنگ شدهㅠㅠ"
جیمین:
"منم همینطور سوییتی♡♡"
"فردا منتظرتم"
جیمین درحالی که لبخند میزد گوشیشو تو جیبش گذاشت و خودشو از زیر دست دخترای کنه که کلی دست مالش کرده بودن کنار کشید:
گایز...دارید اذیتم میکنید...
×اوپاااا زنت که رفته سفر ، یکم خوش بگذرون!
جیمین خیلی بی میل به دختر نگاهی انداخت و یه پیک دیگه بالا داد:
این دلیل نمیشه که میلی به تو داشته باشم...اون دوست پسرت نیست؟
دختر چشم غره ای به جیمین رفت و سمت دوست پسر از همه جا بی خبرش برگشت.
جیمین هم از سر جاش پاشد و دنبال یه جای خلوط تر گشت که تا تموم شدن پارتی بشینه.
با سگرمه های تو هم رفته از میون جمعیت رد میشد که دوباره براش مسیج اومد:
"بیا اتاق من، طبقهی بالا"
سویونگ بود!
جیمین که از خداش بود یجایی دور از جمعیت گیر بیاره رفت طبقهی بالا .
از پله ها بالا رفت و در زد
سویونگ: بیا تو
جیمین:خدا خیرت بده سویونگ اگه صدام نمیکردی من اونجا...وات دا فاک!
چشمتان روز بد نبینه که جیمین وارد اتاق شد و چشمش به جمال سویونگ بی حیا که با لباس خواب(بله،بله ازونننن لباس خوابا!)روی تخت اشوه میومد افتاد!
سویونگ: چیشد؟ چرا چشماتو بستی؟
جیمین:سویونگ محض رضای خدا...ا.ت دوست صمیمی توعه!
سویونگ:یعنی دوست صمیمیم نمیخواد یه شب شوهر جذابشو بهم قرض بده؟
جیمین:خواهش میکنم لباستو بپوش!
سویونگ:اکی...باشه! چرا عصبی میشی!
سویونگ یه حوله پوشید و از تخت بلند شد:
چشماتو باز کن...حوله تنمه!
سویونگ آروم سمت جیمین رفت
جیمین: یا جد بنگتن کجا میای!
سویونگ از کنار جیمین رد شد و درو قفل کرد.
جیمین: لازمه!؟
سویونگ: محض احتیاط...که یهو کسی نیاد تو...
جیمین:تو که راست میگی...
سویونگ: چی؟
جیمین: هیچی
سویونگ:بشین
جیمین رفت و رو تخت نشست و سویونگ هم خیلی نزدیک بهش لم داد.
تا چند دقیقه هر دو ساکت بودن تا اینکه سویونگ با نوک انگشتاش رونای جیمینو لمس کرد:
چقدر لباسای جذب بهت میاد...
جیمین دستشو پس زد:
بس کن!
سویونگ بی توجه دستاشو روی شونهی جیمین گذاشت و خودشو بهش چسبوند:
بیخیال...ا.ت یه هفتس که رفته...میدونم توام میخوایش...
جیمین عصبی شد و بدون اینکه بهش نگاه کنه دستاشو محکم کنار زد:
فکر کردی میتونی جاشو بگیری؟
سویونگ:کی گفته میخوام جاشو بگیرم؟ انقدر سخت نگیر جیمین شی یه شب که واسه یه مرد اشکالی نداره!
جیمین نیشخندی زد و با تمسخر به سویونگ زل زد:
باورم نمیشه که این جمله رو از یه زن میشنوم! سویونگ تو خیلی وقیحی که بخاطر یه شب خوابیدن با من شخصیتتو زیر سوال میبری!
سویونگ: اینکه چیزی نیست جیمین! میتونم بخاطر این یه شب کل جونمو برات بدم!
جیمین:دیگه داری حالمو بهم میزنی! کلید کجاست؟
سویونگ: به من نگاه کن عزیزم! بدن من هیچی از ا.ت کم نداره! مطمئنم تو سایز به بدن من نمیرسه!
جیمین:ا.ت خیلی چیزا داره که تو نداری!مطمئن باش حتی اگه ا.ت زشت ترین بدنو داشته باشه و تو زیبا ترین که مطمئنا برعکسه، یه دل سیر نگاه کردنشو به صد بار باتو خوابیدن نمیدم!
.
.
.
끝
۱۷.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.