٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت43-
[من:بیتربیت•-•]
(یهو سوهی از پشت سرم ظاهر میشه و)
س.ه:(همچنان اینکه سرشو انداخته پایین)من حاضرم به پات بیوفتم و معذرت بخوام
من:{خطاببهسئویون}بیا از خواهرت یاد بگیر:|
{خطاببهسوهی}فقط بگو چجوری ظاهر شدی نیازی به عذرخواهی نیست•-•
س.ه:خب یه در از ساختمون به حیاط پشتی هست از اون اومدم این طرف..
من:عاهاا
س.ی:(همینطور که روی صندلی لم میده و دستشو بین سرشو صندلی میزاره)الان منم بتونم غافلگیرت کنم میبخشیم؟! بخاطر کاری که نکردم؟!
من:آره اگه موفق بشی میبخشمت:]
س.ی:وای ممنون بانو بخاطر این لطفی که در حق منی که هیچکاری نکردم میکنین://
من:تو انقد کلمهی هیچکاری نکردم و کاری که نکردم رو نگو نیاز نیس کاری بکنی://
س.ی:(سرشو به معنی رضایت بالا و پایین میکنه){باپوزخند}خوبه خوبه حالا راضی شدم
من:بیتربیت•-•
س.ه:نظرتون چیه بریم تو و باهم بحث نکنیم..؟
س.ی:اوکی من میرم تو اتاقم(بلند میشه و میره توی ساختمون)
من:این فازش چیه یه بار مهربونه یه بار بات دشمن میشه؟!:/
س.ه:تازه زمانایی که حیونم حسابت نمیکنه و خیلی سرد با اخلاق سگی باهات رفتار میکنه رو ندیدی..
من:اون وقت دلیلش چیه؟!•-•
س.ه:فقط خودش میدونه..
من:داداشت خیلی عجیب غریبه:|
س.ه:اره میدونم عجیبه
من:حیوون عجیب غریب رو مخ
س.ی:شنیدمااا
من:گفتم که بشنویی
س.ه:بیخیال نظرت چیه بریم و چیزی میل کنیم؟!
من:نظری ندارم
س.ه:پس بیا بریم
(دستمو میگیره و میبرتم سمت آشپزخونه
تو صدم ثانیهای که توی ساختمون تا آشپزخونه رد شدم فقط تونستم بفهمم تم اینجا سورمهایه
تا اومدم بقیه دیگه چیزهایی که میتونستم ببینم رو به یاد بیارم یه صدای غریبهای شنیدم)
ج.ه:سلام
من:سلامم؟..
-اسلاید² لیم جوکیونگ (جونیوبین بازیگر
(یهو سوهی از پشت سرم ظاهر میشه و)
س.ه:(همچنان اینکه سرشو انداخته پایین)من حاضرم به پات بیوفتم و معذرت بخوام
من:{خطاببهسئویون}بیا از خواهرت یاد بگیر:|
{خطاببهسوهی}فقط بگو چجوری ظاهر شدی نیازی به عذرخواهی نیست•-•
س.ه:خب یه در از ساختمون به حیاط پشتی هست از اون اومدم این طرف..
من:عاهاا
س.ی:(همینطور که روی صندلی لم میده و دستشو بین سرشو صندلی میزاره)الان منم بتونم غافلگیرت کنم میبخشیم؟! بخاطر کاری که نکردم؟!
من:آره اگه موفق بشی میبخشمت:]
س.ی:وای ممنون بانو بخاطر این لطفی که در حق منی که هیچکاری نکردم میکنین://
من:تو انقد کلمهی هیچکاری نکردم و کاری که نکردم رو نگو نیاز نیس کاری بکنی://
س.ی:(سرشو به معنی رضایت بالا و پایین میکنه){باپوزخند}خوبه خوبه حالا راضی شدم
من:بیتربیت•-•
س.ه:نظرتون چیه بریم تو و باهم بحث نکنیم..؟
س.ی:اوکی من میرم تو اتاقم(بلند میشه و میره توی ساختمون)
من:این فازش چیه یه بار مهربونه یه بار بات دشمن میشه؟!:/
س.ه:تازه زمانایی که حیونم حسابت نمیکنه و خیلی سرد با اخلاق سگی باهات رفتار میکنه رو ندیدی..
من:اون وقت دلیلش چیه؟!•-•
س.ه:فقط خودش میدونه..
من:داداشت خیلی عجیب غریبه:|
س.ه:اره میدونم عجیبه
من:حیوون عجیب غریب رو مخ
س.ی:شنیدمااا
من:گفتم که بشنویی
س.ه:بیخیال نظرت چیه بریم و چیزی میل کنیم؟!
من:نظری ندارم
س.ه:پس بیا بریم
(دستمو میگیره و میبرتم سمت آشپزخونه
تو صدم ثانیهای که توی ساختمون تا آشپزخونه رد شدم فقط تونستم بفهمم تم اینجا سورمهایه
تا اومدم بقیه دیگه چیزهایی که میتونستم ببینم رو به یاد بیارم یه صدای غریبهای شنیدم)
ج.ه:سلام
من:سلامم؟..
-اسلاید² لیم جوکیونگ (جونیوبین بازیگر
۶۹۱
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.