بیبی بوی کوچولوی من فصل ۲ پارت ۱
ویو جیمین:
دوسال از اون قضیه ی خیانت میگذره یکم یادم رفته الان مدیر یه شرکتم...شرکتم خیلی معروفه امشب یه مهمونی بین مدیر های شرکت هاس
به یورا(منشیش)گفتم لباس هامو اماده کنه تا بپوشم
_یورا
*بله اقا
_لباسام رو بیار
*چشم
سوار ماشینم شدم و راه افتادم
.....
ویو یونگی:
دوساله که جیمینمو ندیدم از اون موقعس که افسردم
هر روزم با الکل شروع میشه خیلی وقته شرکت بابام به من رسیده و امشب قراره برم مهمونی
.....
ویو نویسنده:
شاید شانس با یونگی یار باشه و معشوقش رو ببینه و ازش معذرت خواهی کنه هیچ چیزی معلوم نیست
شاید جیمین یونگی رو نبخشه شاید هم ببخشه
....
ویو جیمین:
بلخره بعد نیم ساعت رسیدم تا رسیدم خبر نگارا ریختن جلوم رفتم داخل که حواسم پرت شد و خوردم به یکی معذرت خواهی کردم که یونگی رو دیدم!
+ی..یونگی
_ج...جیمینا(ذوق)
+او اقای مین سلام(کمی خیلی کم بغض)
_اقای مین؟!!
+بله مگه چیه؟
_ه..هیچی
+با اجازه
.
.
.
ببخشید کم بود شرط ها نرسیده بود
شرایط:
فالو:¹
لایک:⁵
کامنت:⁵⁰
دوسال از اون قضیه ی خیانت میگذره یکم یادم رفته الان مدیر یه شرکتم...شرکتم خیلی معروفه امشب یه مهمونی بین مدیر های شرکت هاس
به یورا(منشیش)گفتم لباس هامو اماده کنه تا بپوشم
_یورا
*بله اقا
_لباسام رو بیار
*چشم
سوار ماشینم شدم و راه افتادم
.....
ویو یونگی:
دوساله که جیمینمو ندیدم از اون موقعس که افسردم
هر روزم با الکل شروع میشه خیلی وقته شرکت بابام به من رسیده و امشب قراره برم مهمونی
.....
ویو نویسنده:
شاید شانس با یونگی یار باشه و معشوقش رو ببینه و ازش معذرت خواهی کنه هیچ چیزی معلوم نیست
شاید جیمین یونگی رو نبخشه شاید هم ببخشه
....
ویو جیمین:
بلخره بعد نیم ساعت رسیدم تا رسیدم خبر نگارا ریختن جلوم رفتم داخل که حواسم پرت شد و خوردم به یکی معذرت خواهی کردم که یونگی رو دیدم!
+ی..یونگی
_ج...جیمینا(ذوق)
+او اقای مین سلام(کمی خیلی کم بغض)
_اقای مین؟!!
+بله مگه چیه؟
_ه..هیچی
+با اجازه
.
.
.
ببخشید کم بود شرط ها نرسیده بود
شرایط:
فالو:¹
لایک:⁵
کامنت:⁵⁰
۸.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.