انتقام سخت part ²
ویو جینا:
برای خدم رفتم اشپزخونه صبحونه رو اماده
کردم میز رو چیدم جیمین و هانا رو صدا کردم بیان بخورن
دیدم جیمین داره میاد پایین
جیمین. جینا*داد*
جینا. ب....بلع ارباب
جیمین. صبحونه رو بیار اتاقم
هانا. عشقم نمیای پیشم بخوری؟
جیمین. نه عزیزم کار دارم
هانا. باشه ددی
.
.
.
ویو جیمین:
دیدم جینا صبحونه رو اورد بالا
بهش گفتم بره وقتی رفت شروع کردم به
خوردمش خیلی خوشمزه بود
رفتم توی کامپیوتر بلاخره تونستم نشون هایی از عمارت لی هو پیدا کنم
به بادیگارد ها گفتم دنبال این نشونه هایی
ک پیدا کردم برن منم اماده شدم تا برم شرکت لباس پوشیدم حرکت کردم سمت شرکت وقتی رسیدم رفتم توی اتاق کار
.
.
.
ویو جینا:
ارباب رفت شرکت الان فقط منو
هانا و اجوما با 80 بادیگارد بودیم
چون جیمین 100 بادیگارد رو فرستاد دنبال
عمارت لی هو
داشتم ناهار درست میکردم ک دیدم
چندتا مواد غذایی کم دارم تصمیم گرفتم
حاضر شم برم مواد غذایی لازم رو بخرم
هانا. کجا خانم خانوما؟
جینا. دارم میرم یکم مواد غذایی بگیرم بانو
هانا. باشه برای منم یکم نوتلا چیپس و مارشمالو بخر با بیسکوییت
جینا. اه باشه
رفتم سمت سوپر مارکت
خرید کردم برگشتم عمارت
شروع کردم به ادامه پختن غذا
.
.
.
ویو هانا:
چیزایی ک جینا خریده بود رو خوردم
رفتم پیش اجوما
هانا. اجومااا
اجوما. بله بانو
هانا. بدو برام یکم نودل درست کن
اجوما. چشم
اجوما رفت برام درست کرد اورد شروع کردم
به خوردنش وقتی تموم شد رفتم یکم کیدراما
دیدم وقتی تموم شد گفتم برم یکم بخوابم
.
.
.
ویو جیمین:
بلاخرع تونستیم لی هو رو پیدا کنیم
حرکت کردم سمت عمارت
رسیدیم دیدیم لی هو داشت از دستمون فرار میکرد ک بلاخرع گرفتیمش
لی هو. ولم کنید
جیمین. نه نه نه بگو اون فلش کجاست؟
لی هو. نمیگم
جیمین. *زد تو گوش لی هو*
لی هو. نکن
جیمین. میگم فلی رو بده*داد*
لی هو. تا وقتی نگی اون مدرک کجاست هیچی نمیدم بت
جیمین. ببین لی هو یا میگی یا میکشمت
لی هو. باشه باشه اون توی کشوی بالاست
به بادیگارد ها گفتم تک تک کشو هارو بگردن
هیچکدوم پیدا نکردن
جیمین. به من دروغ میگی*پوزخند*
لی هو. اره
جیمین. شلاق *دادن دستش*
محکم به بدنش میکوبیدم شلاق رو
300 ضربه شد تا از هوش رفت
به بادیگارد ها گفتم بیارنش سمت
عمارت بندازنش توی زیر زمین
خودمم رفتم توی عمارت
هانا. عه ددی امدی
جیمین. اره عشقم
جینا. خوش امدید ارباب *جلوش قهوه گذاشت*
جیمین. مرسی
.
.
.
ویو جینا:
وقتی ارباب امد رفتم براش قهوه درست کردم
کارم تموم شد رفتم برای خودم حیاط
بادیگارد. جینا
جینا. هوم
بادیگارد. بهتره مراقب خودت باشی
جینا. چرا؟
بادیگارد. چون امکان داره بکشنت منم مراقتبم
جینا. مرسی سوهو
رفتم ت شام رو درست کردم
جیمین گفت برم اتاقش رو تمیز کنم
وقتی داشتم تمیز میکردم یه عکس بالشش پیدا کردم
اون عکس دوتاییمون بود
زدم زیر گریه
ولی سریع خودمو جمع کردم و
ادامه دادم به تمیز کردن
وقتی تموم شد رفتم پایین
جیمین. جینا شام رو بیار
جینا. چشم
رفتم میز شام رو اماده کردم وقتی خوردن
دیگه رفتن بخوابن
.
.
.
.
«صبح»
.
.
.
ویو جیمین:
وقتی بیدار شدم رفتم شرکت
ساعت های 6 بود برگشتم
رفتم زیر زمین دیدم بادیگارد
میگه فلش..........
.
.
.
.
.
━━━━━━♡♥♡━━━━━━
خماری🗿
حمایت یادتون نره:)
شرط:⁴⁰ لایک
برای خدم رفتم اشپزخونه صبحونه رو اماده
کردم میز رو چیدم جیمین و هانا رو صدا کردم بیان بخورن
دیدم جیمین داره میاد پایین
جیمین. جینا*داد*
جینا. ب....بلع ارباب
جیمین. صبحونه رو بیار اتاقم
هانا. عشقم نمیای پیشم بخوری؟
جیمین. نه عزیزم کار دارم
هانا. باشه ددی
.
.
.
ویو جیمین:
دیدم جینا صبحونه رو اورد بالا
بهش گفتم بره وقتی رفت شروع کردم به
خوردمش خیلی خوشمزه بود
رفتم توی کامپیوتر بلاخره تونستم نشون هایی از عمارت لی هو پیدا کنم
به بادیگارد ها گفتم دنبال این نشونه هایی
ک پیدا کردم برن منم اماده شدم تا برم شرکت لباس پوشیدم حرکت کردم سمت شرکت وقتی رسیدم رفتم توی اتاق کار
.
.
.
ویو جینا:
ارباب رفت شرکت الان فقط منو
هانا و اجوما با 80 بادیگارد بودیم
چون جیمین 100 بادیگارد رو فرستاد دنبال
عمارت لی هو
داشتم ناهار درست میکردم ک دیدم
چندتا مواد غذایی کم دارم تصمیم گرفتم
حاضر شم برم مواد غذایی لازم رو بخرم
هانا. کجا خانم خانوما؟
جینا. دارم میرم یکم مواد غذایی بگیرم بانو
هانا. باشه برای منم یکم نوتلا چیپس و مارشمالو بخر با بیسکوییت
جینا. اه باشه
رفتم سمت سوپر مارکت
خرید کردم برگشتم عمارت
شروع کردم به ادامه پختن غذا
.
.
.
ویو هانا:
چیزایی ک جینا خریده بود رو خوردم
رفتم پیش اجوما
هانا. اجومااا
اجوما. بله بانو
هانا. بدو برام یکم نودل درست کن
اجوما. چشم
اجوما رفت برام درست کرد اورد شروع کردم
به خوردنش وقتی تموم شد رفتم یکم کیدراما
دیدم وقتی تموم شد گفتم برم یکم بخوابم
.
.
.
ویو جیمین:
بلاخرع تونستیم لی هو رو پیدا کنیم
حرکت کردم سمت عمارت
رسیدیم دیدیم لی هو داشت از دستمون فرار میکرد ک بلاخرع گرفتیمش
لی هو. ولم کنید
جیمین. نه نه نه بگو اون فلش کجاست؟
لی هو. نمیگم
جیمین. *زد تو گوش لی هو*
لی هو. نکن
جیمین. میگم فلی رو بده*داد*
لی هو. تا وقتی نگی اون مدرک کجاست هیچی نمیدم بت
جیمین. ببین لی هو یا میگی یا میکشمت
لی هو. باشه باشه اون توی کشوی بالاست
به بادیگارد ها گفتم تک تک کشو هارو بگردن
هیچکدوم پیدا نکردن
جیمین. به من دروغ میگی*پوزخند*
لی هو. اره
جیمین. شلاق *دادن دستش*
محکم به بدنش میکوبیدم شلاق رو
300 ضربه شد تا از هوش رفت
به بادیگارد ها گفتم بیارنش سمت
عمارت بندازنش توی زیر زمین
خودمم رفتم توی عمارت
هانا. عه ددی امدی
جیمین. اره عشقم
جینا. خوش امدید ارباب *جلوش قهوه گذاشت*
جیمین. مرسی
.
.
.
ویو جینا:
وقتی ارباب امد رفتم براش قهوه درست کردم
کارم تموم شد رفتم برای خودم حیاط
بادیگارد. جینا
جینا. هوم
بادیگارد. بهتره مراقب خودت باشی
جینا. چرا؟
بادیگارد. چون امکان داره بکشنت منم مراقتبم
جینا. مرسی سوهو
رفتم ت شام رو درست کردم
جیمین گفت برم اتاقش رو تمیز کنم
وقتی داشتم تمیز میکردم یه عکس بالشش پیدا کردم
اون عکس دوتاییمون بود
زدم زیر گریه
ولی سریع خودمو جمع کردم و
ادامه دادم به تمیز کردن
وقتی تموم شد رفتم پایین
جیمین. جینا شام رو بیار
جینا. چشم
رفتم میز شام رو اماده کردم وقتی خوردن
دیگه رفتن بخوابن
.
.
.
.
«صبح»
.
.
.
ویو جیمین:
وقتی بیدار شدم رفتم شرکت
ساعت های 6 بود برگشتم
رفتم زیر زمین دیدم بادیگارد
میگه فلش..........
.
.
.
.
.
━━━━━━♡♥♡━━━━━━
خماری🗿
حمایت یادتون نره:)
شرط:⁴⁰ لایک
۳۲.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.