فیک عاشقی اجباریpt1
از زبان ا.ت
دیشب داشتم داخل پارک قدم میزدم که
حس میکردم که یه نفر دستی به موهام میکشه برگشتم
دیدم یونان بود (یونان خاستگار قبلی ا.ت که ا.ت نه گفته بود) بهش گفتم چرا ولم نمیکنی من تورو دوست ندارم و نخواهم داشت .
ته ته
در اون طرفا میچرخید و صدایی شنید که صدای ما بود
و سریع خودشو رسوند اونجا و با لقد و مشتی یونان رو فراری داد.))
از زبان تهیونگ
که لحظه ای یه دختر زیبا دیدم (همون ا.ت) اون دختر ترسیده بود و انگار زبونش بند اومده بود و نخواستم ازیتش کنم.
دیشب داشتم داخل پارک قدم میزدم که
حس میکردم که یه نفر دستی به موهام میکشه برگشتم
دیدم یونان بود (یونان خاستگار قبلی ا.ت که ا.ت نه گفته بود) بهش گفتم چرا ولم نمیکنی من تورو دوست ندارم و نخواهم داشت .
ته ته
در اون طرفا میچرخید و صدایی شنید که صدای ما بود
و سریع خودشو رسوند اونجا و با لقد و مشتی یونان رو فراری داد.))
از زبان تهیونگ
که لحظه ای یه دختر زیبا دیدم (همون ا.ت) اون دختر ترسیده بود و انگار زبونش بند اومده بود و نخواستم ازیتش کنم.
۲.۲k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.