سرنوشت اجتناب ناپذیر p21
مینگهائو_ بلند شووو .... لوکاسسس
لوکاس_ وااای چته بذار بخوابما ...
مینگهائو_ دیوونه ساعت ۵ عصره ها
41
رو تخت نشستم و ۱۰ ثانیه زمان اختصاص دادم به
اینکه مغزم اتفاقات و مکان رو تحلیل کنه ، بعدشم
گوشیم رو برداشتم تا ساعتو چک کنم ... ساعت ۵ و
۳ دقیقه بود ، با دیدن اینکه پیامی از طرف یوکی دارم
سیخ ایستادم و با دلهره فراوون پیامو باز کردم
چیزی که میخوندم رو نمیتونستم باور کنم ، یعنی ...
یوکی ..... داشت میرفت؟؟؟
سریع شماره مامانشو گرفتم ، یک بوق ... دو بوق ..
سه بوق و بوق چهارم ... جواب داد
لوکاس_ خاله یوکی کجاست؟؟
مامان یوکی_ االن باید فرودگاه باشه ..
لوکاس_ ینی چیییی؟ کجا میخواد برههه؟؟
مامان یوکی_ ببخشید عزیزم ، ازم خواسته که جزئیات
رو باهات درمیون نذارم
لوکاس_ خاله خواهش میکنم ..... من بدون یوکی
نمیتونم
مامان یوکی_ این آخرین درخواستش از من بود پسرم
متاسفم ...
42
گوشی رو قطع کردم و دوان دوان رفتم تا به مقصد
فرودگاه بین المللی شانگهای حرکت کنم
ازین میترسیدم که تا االن پروازش بلند شده باشه
بخاطر اینکه از مقصدش خبر نداشتم تمام پروازای
داخلی و خارجی بین ساعت ۵ تا ۶ فرودگاه رو چک
کردم و همزمان به راننده تاکسی میگفتم که تند تر بره
ساعت ۶ شانگهای به سئول پرواز داشت پس حدس
زدم که قراره به کره بره و ساعتو چک کردم
بی خبر از اینکه مقصد یوکی جای دیگه ایه بخاطر
اینکه میتونستم تا قبل ساعت ۶ بهش برسم خوشحال
بودم و نمیدونستم به هم رسیدن دوباره ما مسیر
طوالنی تر و دردناک تری رو در پیش داره
لوکاس_ وااای چته بذار بخوابما ...
مینگهائو_ دیوونه ساعت ۵ عصره ها
41
رو تخت نشستم و ۱۰ ثانیه زمان اختصاص دادم به
اینکه مغزم اتفاقات و مکان رو تحلیل کنه ، بعدشم
گوشیم رو برداشتم تا ساعتو چک کنم ... ساعت ۵ و
۳ دقیقه بود ، با دیدن اینکه پیامی از طرف یوکی دارم
سیخ ایستادم و با دلهره فراوون پیامو باز کردم
چیزی که میخوندم رو نمیتونستم باور کنم ، یعنی ...
یوکی ..... داشت میرفت؟؟؟
سریع شماره مامانشو گرفتم ، یک بوق ... دو بوق ..
سه بوق و بوق چهارم ... جواب داد
لوکاس_ خاله یوکی کجاست؟؟
مامان یوکی_ االن باید فرودگاه باشه ..
لوکاس_ ینی چیییی؟ کجا میخواد برههه؟؟
مامان یوکی_ ببخشید عزیزم ، ازم خواسته که جزئیات
رو باهات درمیون نذارم
لوکاس_ خاله خواهش میکنم ..... من بدون یوکی
نمیتونم
مامان یوکی_ این آخرین درخواستش از من بود پسرم
متاسفم ...
42
گوشی رو قطع کردم و دوان دوان رفتم تا به مقصد
فرودگاه بین المللی شانگهای حرکت کنم
ازین میترسیدم که تا االن پروازش بلند شده باشه
بخاطر اینکه از مقصدش خبر نداشتم تمام پروازای
داخلی و خارجی بین ساعت ۵ تا ۶ فرودگاه رو چک
کردم و همزمان به راننده تاکسی میگفتم که تند تر بره
ساعت ۶ شانگهای به سئول پرواز داشت پس حدس
زدم که قراره به کره بره و ساعتو چک کردم
بی خبر از اینکه مقصد یوکی جای دیگه ایه بخاطر
اینکه میتونستم تا قبل ساعت ۶ بهش برسم خوشحال
بودم و نمیدونستم به هم رسیدن دوباره ما مسیر
طوالنی تر و دردناک تری رو در پیش داره
۵۶۱
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.