🤍پسر غریبه پارت ۲۵🤍

🤍ات:یکم برام عجیب بود ولی باز قبول کردم
(پرش زمانی فردا سر قرار)
ات:سلام شوگا
شوگا:عه ات اومدی سلام
شوگا:خوب بشین تا من برم یه دوتا آبمیوه بگیرم بیارم
ات:باشه
همینجوری که به گوشیم ور میرفتم دیدم شوگا داره میاد
ات:آخ جون آب هویج
شوگا:بله بله بفرمایید
ات:آب هویچه خوشمزه بود ولی یکم تلخ بود ولی توجه نکردم
بعد نیم ساعت حالم بد شد
شوگا:خوبی ات
ات:نمیدونم سرم درد میکنه حالم خوب نیست خوابم میاد
شوگا:خوب بخواب (با خنده)
ات:چ...چی که چشام سیاهی رفت
از زبان شوگا
شوگا:خوبه کارم خوب پیش رفت
(فلش بک وقتی که شوگا رفت آب میوه بیاره)
شوگا:آقا دوتا آب میوه میدین
خوبه خوبه فکنم همین قرصا بود
یه بسته قورص کامل ریختم توی آبمیوه اش
و صبر کردم تا قاطی شه
بعدشم بردم براش
(پایان فلش بک)
شوگا:علو قربان کارتون انجام شد ماشین رو بفرستین
بعد چند دقیقه یه ون بزرگ اومد ات رو بردم و سوار ون کردم خودم هم برگشتم چون برای این که تابلو نشه باید میرفتم دوباره به اون مدرسه کوفتی
از زبان ات
با سردرد شدید از خواب بیدار شدم توی ی اتاق بزرگ بودم خیلی ترسیده بودم شوگا چطوری تونست باهام همچین کاری کنه یه بار کلا عاشق شدم همونم ریده شد توش . کلی گریه کردم که در اتاق باز شد میخ کوب شدم سر جام🤍

اصلا فکرشم نمیکردین نه 😂😂