عشق و غرور p4
چیزی تو گلوم جای گرفت...دستم مشت شد
و بدتر از همه قلبم شکست!
خیلی نامردی خانزاده...خیلی
تا یک ساعت پیش با من بودی و بعد که خوابم برد اومدی پیش نورا؟؟
یعنی رابطه با من سیرت نکرد؟...اون همه خوشحالی کردی بخاطر حاملگیم...بعد حتی نتونستی جلو خودت رو بگیری و تا صبح کنارم باشی؟
سریع رفتم تو اتاق و زیر پتو هق هقم رو سر دادم
بد دلمو شکوند .
چشمامو باز کردم و با دو چشم مشکی و گیرا مواجه شدم
پوزخندی تو دلم زدم...زرنگی کرده و قبل بیدار شدن من اومده اینجا تا فک کنم تمام شب پیشم بوده
اخم ریزی کردم و بلند شدم
بودن کنارش باعث میشد صحنه های دیشبش بیاد جلو چشمم...لباسامو بی توجه به نگاه خیرش درآوردم و رفتم حموم
قطره قطره آب از روی تنم پایین میوفتادن..فقط این دوش آب گرم حالمو بهتر میکرد ، چند دیقه ای بود چشمامو بسته بودم که دستی دور کمرم حلقه شد و از پشت بهش چسبید
نمیخواستم حال خوبمو خراب کنم اروم زمزمه کردم:
_ولم کن خانزاده
لاله ی گوشم رو گاز گرفت و مکید:
_دلیل این رفتارات رو نمیفهمم..بگو چت شده
اروم تو بغلش برگشتم سمتش..هنوز دستام دورم بود..چند ثانیه نگاش کردم بعد گفتم:
_هیچی فقط حالم ازت بهم میخوره
اخم کرد..غلیظ و ترسناک...کمرمو چنگ زد و با دست دیگش فکمو گرفت:
_ باز آخرت باشه این حرفو ازت میشنوم...تو مال منی..تا آخر عمرت زن منی پس تنها کسی که باید عاشقش باشی منم..فهمیدی؟
چی بگم...بگم من ۵ ساله که عاشقت شدم...بگم ۵ ساله که با وجود همه ظلم هات نتونستم عشقتو از قلبم بیرون کنم
اما نگفتم...بجاش سعی کردم نفرتو تو چشمام تزریق کنم:
_نمیخوام عاشق کسی بشم که دوستم نداره
و بدتر از همه قلبم شکست!
خیلی نامردی خانزاده...خیلی
تا یک ساعت پیش با من بودی و بعد که خوابم برد اومدی پیش نورا؟؟
یعنی رابطه با من سیرت نکرد؟...اون همه خوشحالی کردی بخاطر حاملگیم...بعد حتی نتونستی جلو خودت رو بگیری و تا صبح کنارم باشی؟
سریع رفتم تو اتاق و زیر پتو هق هقم رو سر دادم
بد دلمو شکوند .
چشمامو باز کردم و با دو چشم مشکی و گیرا مواجه شدم
پوزخندی تو دلم زدم...زرنگی کرده و قبل بیدار شدن من اومده اینجا تا فک کنم تمام شب پیشم بوده
اخم ریزی کردم و بلند شدم
بودن کنارش باعث میشد صحنه های دیشبش بیاد جلو چشمم...لباسامو بی توجه به نگاه خیرش درآوردم و رفتم حموم
قطره قطره آب از روی تنم پایین میوفتادن..فقط این دوش آب گرم حالمو بهتر میکرد ، چند دیقه ای بود چشمامو بسته بودم که دستی دور کمرم حلقه شد و از پشت بهش چسبید
نمیخواستم حال خوبمو خراب کنم اروم زمزمه کردم:
_ولم کن خانزاده
لاله ی گوشم رو گاز گرفت و مکید:
_دلیل این رفتارات رو نمیفهمم..بگو چت شده
اروم تو بغلش برگشتم سمتش..هنوز دستام دورم بود..چند ثانیه نگاش کردم بعد گفتم:
_هیچی فقط حالم ازت بهم میخوره
اخم کرد..غلیظ و ترسناک...کمرمو چنگ زد و با دست دیگش فکمو گرفت:
_ باز آخرت باشه این حرفو ازت میشنوم...تو مال منی..تا آخر عمرت زن منی پس تنها کسی که باید عاشقش باشی منم..فهمیدی؟
چی بگم...بگم من ۵ ساله که عاشقت شدم...بگم ۵ ساله که با وجود همه ظلم هات نتونستم عشقتو از قلبم بیرون کنم
اما نگفتم...بجاش سعی کردم نفرتو تو چشمام تزریق کنم:
_نمیخوام عاشق کسی بشم که دوستم نداره
۱۲.۰k
۱۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.