پارت ۲۲
تعظیم کردم تهیونگ داشت اعصبانی نگام میکرد اما من که گاری نکرده بودم پس چرا انقدر عصبی بود زود رفتم تو آشپزخونه و چند تا چیز میز برای پذیرایی ازشون روی سینی طلایی چیدم و رفتم به سمتشون
+بفرمایین
مرد۱:اوه لیدی ممنونم ازت
مرد۲:(پوزخند)هه
+(دمه گوشه تهیونگ) چیزه دیگه ای براتون بیارم ارباب؟
_نه فقط برو تو آشپزخونه و تو دیده اینا نباش(عصبی و حرصی)
زود رفتم تو آشپزخونه داشتم از دور میدیدمشون
مرد۳: کیم نظرت چیه این خانوم کوچولو رو بدی بهم بجاش ۲ تا شرکت به نامت کنم؟(نیشخند)
_بحثه اونو بهتره نیاریم وسط چیزایه مخمتری هم هست که شما رو به اینجا کشونده(قرمز شده از حرص)
مرد۱:حالا بعدا حرف میزنیم قول میدم هر چی بخوای بهت میدم این عروسکو بده به من
_(نفسشو حرصی میده بیرون) گفتم که نه اونو نمیدم بعد هم اون اصلا کارش خوب نیست کسایه دیگه ای هم هست که بخوام بهتون معرفی کنم(عصبانی درحالی که میخواد بپیچونه)
مرد۲: یا واسه کارش که نمیخوام دختره خوشگلیه بدنش هم عینه باربی هاست تو که نمیخوای بده به من
_آقایون کاره دیگه ندارین نه برین دیگه
مرد۳:وا چرا ناراحت میشی پوله خوبی بهت میرسه خب قبول کن دیگه(لبخند کثیف)
_برید بیرون همین الان(عربده)
+بفرمایین
مرد۱:اوه لیدی ممنونم ازت
مرد۲:(پوزخند)هه
+(دمه گوشه تهیونگ) چیزه دیگه ای براتون بیارم ارباب؟
_نه فقط برو تو آشپزخونه و تو دیده اینا نباش(عصبی و حرصی)
زود رفتم تو آشپزخونه داشتم از دور میدیدمشون
مرد۳: کیم نظرت چیه این خانوم کوچولو رو بدی بهم بجاش ۲ تا شرکت به نامت کنم؟(نیشخند)
_بحثه اونو بهتره نیاریم وسط چیزایه مخمتری هم هست که شما رو به اینجا کشونده(قرمز شده از حرص)
مرد۱:حالا بعدا حرف میزنیم قول میدم هر چی بخوای بهت میدم این عروسکو بده به من
_(نفسشو حرصی میده بیرون) گفتم که نه اونو نمیدم بعد هم اون اصلا کارش خوب نیست کسایه دیگه ای هم هست که بخوام بهتون معرفی کنم(عصبانی درحالی که میخواد بپیچونه)
مرد۲: یا واسه کارش که نمیخوام دختره خوشگلیه بدنش هم عینه باربی هاست تو که نمیخوای بده به من
_آقایون کاره دیگه ندارین نه برین دیگه
مرد۳:وا چرا ناراحت میشی پوله خوبی بهت میرسه خب قبول کن دیگه(لبخند کثیف)
_برید بیرون همین الان(عربده)
۵.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.