درد زیادی دارم
_ از درد زیاد نمیدونستم باید چیکار کنم
_ چشمام سیاهی رفت اخرین صدایی که اومد صدای بابام بود
# ای خدا. ... از هوش رفت
•بزارش رو تخت گوجو
• چه بلایی سرش اومده ؟
# سوکونا
• خب میشه بیرون منتظر وایستی؟
# اره ... رفتم بیرون خیلی نگران ساکورا بودم
@ گوجو حالش چطوره ؟
# نمیدونم پیش شوکوئه
÷ گوجو سنسه من واقعا متاسفم
# کاریش نمیشه کرد ... اشکال نداره .. ولی امید وارم دفعه دیگه هواستو جمع کنی
چون دفعه دیگه صبوریمو از دست میدم
÷ های
برش زمانی ***یک ساعت بعد
• کار من تموم شد ...
# حالش چطوره ؟ بهوش اومده ؟
• شیشه ها رو از تو بدنش آوردم بیرون ... هنوز داشتم شيشه ها رو بیرون میاوردم ناله کرد ولی بهش یه آمپول آرام بخش زدم که حداقل یکم اروم بگیره
اگه می خوای ببینیش میتونی بری تو
# ممنون...
# ساکورا ... من متاسفم نباید توی این سن انقدر عذاب میکشیدی
من پدر خوبی نیستم
_ وقتی چشمامو باز کردم بابا با دستش سرش رو گرفته بود
معلوم بود داره گریه میکنه ..
_ آروم از سر جام بلند شدم که نفهمه رفتم کنارش نشستم و دستمو گذاشتم رو شونش
# خدا خدا میکردم که زود تر بیدار شه که یه دستی رو شونم احساس کردم
# اه .. خدای من ساکورا ... عزیز دلم ... خیلی ترسیدم ... الان درد نداری ؟
_ نه الان بهترم بابا
_ محکم بابا رو بغلش کردم ... اونم منو بغل کرد
# ترسیدم ... خیلی ترسیدم ... خیلی داشتی عذاب میکشیدی
_ بابا من الان خوبم
# یکم دیگه استراحت کن من الان بر میگردم
_ باشه ..
_ اه خدا ... نوبارا سان ؟
× بله عزیزم کاری داشتی ؟
_ میشه برام یکم آب بیارین ؟
× الان میارم
@ حالش چطوره ؟
× خوبه بد نیست
÷ خیالم راحت شد ...
@ من میرم میبینمش
_ دست راستم یکم درد میکرد
_ باندشو باز کردم دیدم داره خون ریزی میکنه
_ عمو مگومی میشه به شوکو سان بگید بیان اینجا این داره خون ریزی میکنه
• مگومی یه باند برام بیار سریعععععع
@ بفرمایید
_ چیشدههه ؟
• ساتورو ... اون نخ بخیه رو بده من سریع باش
_ چشمام داشت سیاهی میرفت
آروم گفتم: چی .... شده ...
• رگشو شيشه بریده اگه جلوی خون ریزی رو نگیرم از دست میره
@ بازم باند میخواین ؟
• اره اره بده زود باش
_ از هوش رفتم
• نه نه این اصلا خوب نیست نباید از هوش بری بچه جون
# ساکورا خواهش میکنم ... خواهش میکنم... گریم در اومده بود
# چرا بخیه ... نمیزنی
• تا خون ریزی بند نیاد نمیتونم بخیه بزنم
• ممکنه دردش بگیره ساتورو ..
# بیهوشه
• از درد ممکنه بهوش بیاد ... دستشو نگه دار ..
_ درد خیلی زیادی احساس کردم
# چشماش سریع از درد باز شد ... نمی تونستم ساکورا رو تو اون وضع ببینم ... داشتم نابود میشدم
+ تمام این مدت ساکورا تو بغل ساتورو بود
# سفت بغلش کردم ... مثل چی گریه میکرد
# تموم نشد ...
• محکم تر نگهش دار ...
# از محکم تر الان دستش میشکنه
_ چشمام سیاهی رفت اخرین صدایی که اومد صدای بابام بود
# ای خدا. ... از هوش رفت
•بزارش رو تخت گوجو
• چه بلایی سرش اومده ؟
# سوکونا
• خب میشه بیرون منتظر وایستی؟
# اره ... رفتم بیرون خیلی نگران ساکورا بودم
@ گوجو حالش چطوره ؟
# نمیدونم پیش شوکوئه
÷ گوجو سنسه من واقعا متاسفم
# کاریش نمیشه کرد ... اشکال نداره .. ولی امید وارم دفعه دیگه هواستو جمع کنی
چون دفعه دیگه صبوریمو از دست میدم
÷ های
برش زمانی ***یک ساعت بعد
• کار من تموم شد ...
# حالش چطوره ؟ بهوش اومده ؟
• شیشه ها رو از تو بدنش آوردم بیرون ... هنوز داشتم شيشه ها رو بیرون میاوردم ناله کرد ولی بهش یه آمپول آرام بخش زدم که حداقل یکم اروم بگیره
اگه می خوای ببینیش میتونی بری تو
# ممنون...
# ساکورا ... من متاسفم نباید توی این سن انقدر عذاب میکشیدی
من پدر خوبی نیستم
_ وقتی چشمامو باز کردم بابا با دستش سرش رو گرفته بود
معلوم بود داره گریه میکنه ..
_ آروم از سر جام بلند شدم که نفهمه رفتم کنارش نشستم و دستمو گذاشتم رو شونش
# خدا خدا میکردم که زود تر بیدار شه که یه دستی رو شونم احساس کردم
# اه .. خدای من ساکورا ... عزیز دلم ... خیلی ترسیدم ... الان درد نداری ؟
_ نه الان بهترم بابا
_ محکم بابا رو بغلش کردم ... اونم منو بغل کرد
# ترسیدم ... خیلی ترسیدم ... خیلی داشتی عذاب میکشیدی
_ بابا من الان خوبم
# یکم دیگه استراحت کن من الان بر میگردم
_ باشه ..
_ اه خدا ... نوبارا سان ؟
× بله عزیزم کاری داشتی ؟
_ میشه برام یکم آب بیارین ؟
× الان میارم
@ حالش چطوره ؟
× خوبه بد نیست
÷ خیالم راحت شد ...
@ من میرم میبینمش
_ دست راستم یکم درد میکرد
_ باندشو باز کردم دیدم داره خون ریزی میکنه
_ عمو مگومی میشه به شوکو سان بگید بیان اینجا این داره خون ریزی میکنه
• مگومی یه باند برام بیار سریعععععع
@ بفرمایید
_ چیشدههه ؟
• ساتورو ... اون نخ بخیه رو بده من سریع باش
_ چشمام داشت سیاهی میرفت
آروم گفتم: چی .... شده ...
• رگشو شيشه بریده اگه جلوی خون ریزی رو نگیرم از دست میره
@ بازم باند میخواین ؟
• اره اره بده زود باش
_ از هوش رفتم
• نه نه این اصلا خوب نیست نباید از هوش بری بچه جون
# ساکورا خواهش میکنم ... خواهش میکنم... گریم در اومده بود
# چرا بخیه ... نمیزنی
• تا خون ریزی بند نیاد نمیتونم بخیه بزنم
• ممکنه دردش بگیره ساتورو ..
# بیهوشه
• از درد ممکنه بهوش بیاد ... دستشو نگه دار ..
_ درد خیلی زیادی احساس کردم
# چشماش سریع از درد باز شد ... نمی تونستم ساکورا رو تو اون وضع ببینم ... داشتم نابود میشدم
+ تمام این مدت ساکورا تو بغل ساتورو بود
# سفت بغلش کردم ... مثل چی گریه میکرد
# تموم نشد ...
• محکم تر نگهش دار ...
# از محکم تر الان دستش میشکنه
۲.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.