عشق بی رحم پارت: ۱

مقدمه چند سال قبل: مین دو یون وقتی زنشه حامله بود خیلی خوشحال وقتی ۹ ماه کامل زنشه یعنی مین میسو برای زایمان آماد برین بیمارستان ولی سره زایمان میسو میمیره فقط دختر و پسرش یعنی مین یونگی و مین یونا زنده به دنیا میاین چندسال میگذره ۸ سال بعد مین دو یون باز عاشق میشه ولی زنه دوتا دختر داره اونم شوهرش مرده بود اسمه زنه چویی مین هی بود اسمه دختر هاش چویی لیا و چویی میا بود لیا یه سال از میا بزرگتر بود یونگی یونا بچه بودند ولی باز ازدواج پدرشون مخالف بودند ولی باز ازدواج کردند ۵ سال گذشت یونگی ۱۳ سالش بود یونا هم ۱۳ سالش بود دوقلو بودند ولی ناهمسان لیا ۱۱ سالش بود میا ۱۰ سالش بود مادر لیا و میا خیلی مهربون با یونگی یونا رفتار میکرد اونا رو مثل بچه ها دوست داشت یونا هم با اونا خوب بود اما یونگی خیلی با مادر لیا و میا بد رفتاری میکرد با لیا میا هم بد رفتاری میکرد روز ها گذشت شب که همه خواب بودند بهشون حمله مین دو یون یه مافیا بود عمارت آتیش گرفت یونگی دسته یونا رفت بیرون لیا هم دسته میا رفتن بیرون اما یونا خیلی بد چون به لیا میا کمک کرده یه چوبی که آتیش گرفته بود افتاده بود روی کمرش و بعد ۲ ساعت میمیره یونگی که خواهرشو بیشتر خودش دوست داشت لیا و میا رو واسه مرگ یونا میدونسته ولی اونا بچه بودند لیا و میا ضربه به سرشون خورده بودند بی هوش بودند یونگی اول یونا برد داخل و بعد اونا رو برد بیمارستان نه یونگی اونا رو یتم خونه انقد از اونا متنفر بود بیمارستان نبرد یونگی نصف ثروت پدرش داشته خواهر شو به خاک سپارد و رفت برای انتقام از اونای که اینکارو کردند روز ها میگذره ولی خب لیا و میا فراموشی کردند بودند فقط چیز های یادشون بود اینکه خواهر هستند و فامیل چویی هست ۱۴ سال گذشت الان یونگی ۲۷ سالش بود لیا ۲۵ سالش بود میا ۲۴.سالش بود لیا و میا و لیانا کار می کنند لیانا رو مامان باباش توی یتم خونه ول کردند اونم ۲۶ سالش بود از لیا و میا بزرگتر بود خب خلاصه لیا و میا خیلی کار کردند برای خودشون یه ماشین و یه خونه خریدن لیانا برای خودش یه ماشین یه خونه گرفت الان هم توی بار کار میکنند خب مین یونگی الان بزرگترین باند مافیا شده و اینکه لیا و میا زیر نظر داره لیا یه دختر دارک و جدی و زیادی جذاب هات هست ولی با اونایی که دوست داره جدی نیست میا یه دختر کیوت و مهربون خوشگل لیانا کیوت مهربون خوشگل