پارت یک فیک.Angel🦋✨
با صدای پرنده ها از بیرون پنجره ی اتاقم از خواب پریدم!
یکم چشمامو باز و بسته کردم، که با صورت هنسدامش مواجه شدم! درسته دیشب با پستر جین خوابم برده بود!
یه لبخند زدم و کش و قوسی به بدنم دادم!
رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین پیش مامانم!
بابا رفته بود شرکت! .وقتی رفتم مامانم بادیدن من
گفت:«اوووو...ببین کی بیدار شده؟! سحر خیز شدی! باز خواب کیو دیدی؟! (با خنده و شوخی)
گفتم:«بینگوووو! بگو خواب کیو دیدم اگه گفتی؟! .....
+درستهههه...خواب جیمینی رو میدیدم! خدااا قربون انگشتای کوچولش بشمممممممم(وی عرر میزند:)
مامانم گفت:«خب حالا داد نزن کر شدم! تا دیروز که قربون گربه خاببالووت میشدی(ادای ا/ت رو در اورد)
گفتم:«اتفاقاً هم خواب جیمین بود هم شوگا!
مامان میدونی چیشد!؟! 🥺 جیمین و شوگا باهم بهم اعتراف کردن که عاشقمنننن! اخه چراااااا باهم یکی تون از سرم زیادیههه دو تا تون من نمیتونممم!!!
مامانم گفت:«خب حالا خودتو نکش! حالا ا/ت!...اگر همچین اتفاقی واقعاً بیوفته چیکار میکنی؟!؟؟!
گفتم:«خبب...اول غش میکنم! یه دور تا بهشت میرم برمیگردم...بعد...دیگه سخت میشه ترجیح میدم بی هوش بمونم!! :)) مامانم پووفففی کشید و گفت:«خب حالا! بیا یه چیزی بخور بعد کمکم کن اینجارو جمع کنم عموتینا میخوان بیان اینجا!! گفتم:«یااا هفتن بنگتن! بچه فامیلل
تازه اون دختر عموی یوبسم هم هست و یه ابجیه کوچیک
یوبس تر از خودش داره که خیلی رو موخه!! اییییش://
رفتم یه چیزی خوردم و با مامانم شروع کردیم به تمییز کاری!
(چند ساعت بعد)
بالاخره کارا تموم شد! هوفیی کشیدم، و با کلافگی خودمو رو مبل ولو کردم،که زنگ در خورد با ترس و ذکر یا بنگتن رفتم درو باز کردم! ... هوووف خدارو شکر بابام بود!
پریدم بغلش و گفتم:«باباااییی! چطوری خسته نباشی بیاا
برات چاایی بریزممم پدر جااان! که گفت:«خب بابا فهمیدم 500 میزنم به کارتت :/ (خدا بده از این بابا ها)
گفتم:«باباااااا (با حالت کیوت) که بابام گفت:«خب باباا اه
1 تومن میزنمم! گفتم:«ممنونننن بعد رفتم تو اتاقم!
بابا ا/ت زیر لبش:نگا نگا یه چایی هم نداد!://
رفتم تو اتاقم تصمیم گرفتم برم حموم یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس کیوت پوشیدم که دوستم زنگ زد! جواب دادم که بلند داد زد:«ا/تتتتتت! گفتم:«چیه بابا کر شدمم! گفت:«ا/ت پس فردا ساعت 7:30 شب کنسرته!
تازه فردای کنسرت همم فن میتینگهههه!
یه جیغ بلند کشیدمم و گفتم:«رااااست میگیییییی!!!
(جیییغ کشیدن:) گفت:«اره بابا من دروغم چیه اخههه!
که مامانش صداش کرد گفتم:«برو که پاره ای!
با ذکر یا بنگتن گوشی رو قطع کرد و قطعاً رفت ببینه مامانش چی میگه!
منم کلی ذوق کردم!
بعد نشستم فیک دزیره که با هزااار بدبختی دانلودش کرده بودمو اوردم داشتم میخوندم که وستاش مامانم اومد در زد و گفت:«...
عکس لباس ا/ت رو میزارم :)
لایک و کامنت یادتون نرهه
فالو کنید :)
باییی✨🦋🦋🦋
یکم چشمامو باز و بسته کردم، که با صورت هنسدامش مواجه شدم! درسته دیشب با پستر جین خوابم برده بود!
یه لبخند زدم و کش و قوسی به بدنم دادم!
رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین پیش مامانم!
بابا رفته بود شرکت! .وقتی رفتم مامانم بادیدن من
گفت:«اوووو...ببین کی بیدار شده؟! سحر خیز شدی! باز خواب کیو دیدی؟! (با خنده و شوخی)
گفتم:«بینگوووو! بگو خواب کیو دیدم اگه گفتی؟! .....
+درستهههه...خواب جیمینی رو میدیدم! خدااا قربون انگشتای کوچولش بشمممممممم(وی عرر میزند:)
مامانم گفت:«خب حالا داد نزن کر شدم! تا دیروز که قربون گربه خاببالووت میشدی(ادای ا/ت رو در اورد)
گفتم:«اتفاقاً هم خواب جیمین بود هم شوگا!
مامان میدونی چیشد!؟! 🥺 جیمین و شوگا باهم بهم اعتراف کردن که عاشقمنننن! اخه چراااااا باهم یکی تون از سرم زیادیههه دو تا تون من نمیتونممم!!!
مامانم گفت:«خب حالا خودتو نکش! حالا ا/ت!...اگر همچین اتفاقی واقعاً بیوفته چیکار میکنی؟!؟؟!
گفتم:«خبب...اول غش میکنم! یه دور تا بهشت میرم برمیگردم...بعد...دیگه سخت میشه ترجیح میدم بی هوش بمونم!! :)) مامانم پووفففی کشید و گفت:«خب حالا! بیا یه چیزی بخور بعد کمکم کن اینجارو جمع کنم عموتینا میخوان بیان اینجا!! گفتم:«یااا هفتن بنگتن! بچه فامیلل
تازه اون دختر عموی یوبسم هم هست و یه ابجیه کوچیک
یوبس تر از خودش داره که خیلی رو موخه!! اییییش://
رفتم یه چیزی خوردم و با مامانم شروع کردیم به تمییز کاری!
(چند ساعت بعد)
بالاخره کارا تموم شد! هوفیی کشیدم، و با کلافگی خودمو رو مبل ولو کردم،که زنگ در خورد با ترس و ذکر یا بنگتن رفتم درو باز کردم! ... هوووف خدارو شکر بابام بود!
پریدم بغلش و گفتم:«باباااییی! چطوری خسته نباشی بیاا
برات چاایی بریزممم پدر جااان! که گفت:«خب بابا فهمیدم 500 میزنم به کارتت :/ (خدا بده از این بابا ها)
گفتم:«باباااااا (با حالت کیوت) که بابام گفت:«خب باباا اه
1 تومن میزنمم! گفتم:«ممنونننن بعد رفتم تو اتاقم!
بابا ا/ت زیر لبش:نگا نگا یه چایی هم نداد!://
رفتم تو اتاقم تصمیم گرفتم برم حموم یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس کیوت پوشیدم که دوستم زنگ زد! جواب دادم که بلند داد زد:«ا/تتتتتت! گفتم:«چیه بابا کر شدمم! گفت:«ا/ت پس فردا ساعت 7:30 شب کنسرته!
تازه فردای کنسرت همم فن میتینگهههه!
یه جیغ بلند کشیدمم و گفتم:«رااااست میگیییییی!!!
(جیییغ کشیدن:) گفت:«اره بابا من دروغم چیه اخههه!
که مامانش صداش کرد گفتم:«برو که پاره ای!
با ذکر یا بنگتن گوشی رو قطع کرد و قطعاً رفت ببینه مامانش چی میگه!
منم کلی ذوق کردم!
بعد نشستم فیک دزیره که با هزااار بدبختی دانلودش کرده بودمو اوردم داشتم میخوندم که وستاش مامانم اومد در زد و گفت:«...
عکس لباس ا/ت رو میزارم :)
لایک و کامنت یادتون نرهه
فالو کنید :)
باییی✨🦋🦋🦋
۳.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.