.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت1۸→
خب آخه روانی...دل و جرئتشو نداری چرا زدی به دریا؟!کی گفته من جرئتشو ندارم؟!دارم...خوبشم دارم...هه هه خندیدم...فکر کرده حالا من باید بیام به پاش بیوفتم!بره بمیره بابا،تو!اصلا مهم نیستی که...برو کنار بذار باد بیاد!!!
درسته تو اون لحظه ترسیده بودم ولی آخه ارسلان اگرم بخواد نمیتونه غلطی بکنه...مگه شهر هرته؟!مملکت قانون داره...غلط اضافه بکنه چشاشو از کاسه در میارن!!!
با اینکه این حرفا رو خودم میزدم اما اصلا بهشون اعتماد نداشتم...این ارسلانی که من میشناسم شده یه تنه جلوی هرچی قانونه وایمیسه تا لج منو دربیاره.از بس که بیشعوره،آخه مگه من چیکار کردم؟!چهارتا لاستیک بود دیگه!تازشم این چیزا که اصن برای اون مهم نیس،یک چهارم پولایی که هر روز با خودش میاره دانشگاه رو بده هشتا لاستیک میخره!!!!!
حالا من تقریبی یه چیزی گفتم...ولی جان خودم ارسلان خیلی خیلی پولداره...
حالا اینارو ولش کن...توهم که کم چیزی نیستی واسه خودت!!!رفتی لاستیکای یارو رو پنچرکردی اون وقت پررو پررو برمیگردی میگی حالامگه چی بود؟!
خوشت میومد توهم یه ماشین این شکلی داشتی،میومد لاستیکاش و پنچر می کرد؟!
حالا که من یه ماشین اون شکلی ندارم وکسی که پنچرشده آقا ارسلانه...بیخیال بابا.اصن مگه همین بزمجه نبود که گفت:"بگردتابگردیم"؟؟؟؟خب منم دارم می گردم دیگه!انقدربدم میاد از آدمای بی جنبه.چیش!!!بی ریخت.
برای اینکه دیگه به ارسلان خره فکرنکنم،گازگنده ای به ساندویچم زدم.بانیش باز برگشتم سمت نیکا وگفتم:چه ساندویچیم هس!!!
نیکا که حالاداشت بااخم نگام می کرد گفت: بازچه گندی زدی؟!
- به جانه خودم هیچی!!!
- ارسلان واسه هیچی اینجوری دادوبیداد می کرد؟
- اون خله بابا...مگه من چیکار کردم؟! پنچرشدن چارتا لاستیک که این حرفارونداره!
نیکا باچشم های گشادشده ودهن باز به من زل زده بود.
- چته؟!چراماتت برد یهو؟
- روت و برم بشر! زدی لاستیکای یارو رو پنچر کردی،تازه دوقورت ونیمت هم باقیه؟!آخه اون ماشینم کم چیزی نیست...دیگه توحساب کن که لاستیکاش دونه ای چند درمیاد!دختر مگه تو کرم داری؟!چجوری دلت اومد بزنی لاستیکای اون جنسیس و داغون کنی؟!
اعه؟!پس اسمش جنسیس بود!!!چه اسم شیکیم داره!!
دوباره بانیش بازگفتم:
- اولا این که برای ارسلان چیزی نیست!ثانیا تااون باشه پاش وازگلیمش دراز ترنکنه
درسته تو اون لحظه ترسیده بودم ولی آخه ارسلان اگرم بخواد نمیتونه غلطی بکنه...مگه شهر هرته؟!مملکت قانون داره...غلط اضافه بکنه چشاشو از کاسه در میارن!!!
با اینکه این حرفا رو خودم میزدم اما اصلا بهشون اعتماد نداشتم...این ارسلانی که من میشناسم شده یه تنه جلوی هرچی قانونه وایمیسه تا لج منو دربیاره.از بس که بیشعوره،آخه مگه من چیکار کردم؟!چهارتا لاستیک بود دیگه!تازشم این چیزا که اصن برای اون مهم نیس،یک چهارم پولایی که هر روز با خودش میاره دانشگاه رو بده هشتا لاستیک میخره!!!!!
حالا من تقریبی یه چیزی گفتم...ولی جان خودم ارسلان خیلی خیلی پولداره...
حالا اینارو ولش کن...توهم که کم چیزی نیستی واسه خودت!!!رفتی لاستیکای یارو رو پنچرکردی اون وقت پررو پررو برمیگردی میگی حالامگه چی بود؟!
خوشت میومد توهم یه ماشین این شکلی داشتی،میومد لاستیکاش و پنچر می کرد؟!
حالا که من یه ماشین اون شکلی ندارم وکسی که پنچرشده آقا ارسلانه...بیخیال بابا.اصن مگه همین بزمجه نبود که گفت:"بگردتابگردیم"؟؟؟؟خب منم دارم می گردم دیگه!انقدربدم میاد از آدمای بی جنبه.چیش!!!بی ریخت.
برای اینکه دیگه به ارسلان خره فکرنکنم،گازگنده ای به ساندویچم زدم.بانیش باز برگشتم سمت نیکا وگفتم:چه ساندویچیم هس!!!
نیکا که حالاداشت بااخم نگام می کرد گفت: بازچه گندی زدی؟!
- به جانه خودم هیچی!!!
- ارسلان واسه هیچی اینجوری دادوبیداد می کرد؟
- اون خله بابا...مگه من چیکار کردم؟! پنچرشدن چارتا لاستیک که این حرفارونداره!
نیکا باچشم های گشادشده ودهن باز به من زل زده بود.
- چته؟!چراماتت برد یهو؟
- روت و برم بشر! زدی لاستیکای یارو رو پنچر کردی،تازه دوقورت ونیمت هم باقیه؟!آخه اون ماشینم کم چیزی نیست...دیگه توحساب کن که لاستیکاش دونه ای چند درمیاد!دختر مگه تو کرم داری؟!چجوری دلت اومد بزنی لاستیکای اون جنسیس و داغون کنی؟!
اعه؟!پس اسمش جنسیس بود!!!چه اسم شیکیم داره!!
دوباره بانیش بازگفتم:
- اولا این که برای ارسلان چیزی نیست!ثانیا تااون باشه پاش وازگلیمش دراز ترنکنه
۲۲.۵k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.