فیک تقاص پارت ۳۷
هر دومون چرخیدیم سمت صدا
دو تا پسر با ظاهر متوسط بودن و همون سلین هم همراهشون بود
به قدری ارایش کرده بود که چشمای ریزش که سعی کرده بود با ارایش درشت ترش بکنه بدتر کوچیک تر شده بود نمیدونم چرا چشمای این دختر اینقد کوچیکه چشمای من و جونگ کوک دو سه برابر چشمای اونه در کل حال بهم زنه
یکی از پسرا با جونگ کوک دست داد و گفت خوشحالم که دعوتم و قبول کردی
جونگ کوک با اخم گفت فک نکن قراره تا اخر جشن بمونم مین هو
پسره که فهمیده بودم اسمش مین هوعه گفت اوووووو چرا ؟ ..... من به امید موندنت میخواستم دوست پسر سلین و معرفی کنم
به پسری که کنارش بود اشاره کرد و گفت به هر حال ایشون سه این هستن دوست پسر سلین
جونگ کوک با اخمش گفت خوبه !
پسره میخواست با جونگ کوک دست بده که با این حرف جونگ کوک ریده شد بهش
مین هو گفت اوکی مهم نیست ... نظرت چیه بریم یه گوشه یه کم نوشیدنی بخوریم و در مورد کارای شرکت حرف بزنیم و همسرت هم بمونه اینجا و از مهمونی لذت ببره ؟
جونگ کوک به من نگا کرد میدونستم میدونه چی تو ذهنمه ولی گفت باش قبول فقط چند لحظه کار دارم
مین هو گفت اوکی من اون گوشه منتظرت هستیم
از استین کت جونگ کوک گرفتم کشیدمش کنار گفتم جونگ کوک نه .... من نمیتونم اینجا بمونم
جونگ کوک گفت نگران نباش حواسم بهت هس
گفتم نه ... من از این فضا خوشم نمیاد نمی تونم تحملش کنم پر بوی الکل و سیگاره با اینکه هوا بازه ولی باز اذیت میکنه در ضمن ... من میترسم نمی خوام تنها بمونم
جونگ کوک گفت ا/ت گوش میدی چی میگم ؟...... من از اونجا به تو دید دارم تو همینجا رو مبل بشین من حواسم از اون سمت بهت هست نگران چیزی نباش هیچ اتفاقی نمیوفته
نمی تونستم اعتراض کنم همه ی بهونه هامو استفاده کرده بودم و هیچ بهونه ی دیگه ای نداشتم
جونگ کوک بهم اشاره کرد بشینم رو مبل و منم نشستم و خودشم رفت
خودشم از این کارش مطمئن نبود ولی قبول کرد و این منو عذاب میداد
میتونستم ببینمش از این فاصله و اون هم به من دید داشت ولی بازم خیلی رو مخ بود
تقریبا نیم ساعت گذشته بود و چند بار واسم نوشیدنی اورده بودن ولی چون میدونستم اصلا ظرفیت ندارم برنداشتم ولی جونگ کوک تقریبا سه چهار تا پیک خورده بود و هنوزم مثل قبل بود و هیچ تاثیری روش نداشت
یهو صدای یه پسره رو شنیدم و بعدش خودشم اومد کنارم نشست ...
دوست پسر سلین بود
گفت چرا تنها نشستی ؟
ترجیح دادم بهش جواب ندم چون هیچ حس خوبی بهش نداشتم
وقتی دید هیچ جوابی ندادم گفت میدونی ... مین هو از بچگی جونگ کوک و میشناسه و پدراشون با هم رابطه ی کاری دارن وقتی که شما دوتا پارسال شروع کردید قرار گذاشتن مین هو نمی تونست باور کنه چون میگفت جونگ کوک اصلا با دخترا اوکی نیست و نمی تونه بهشون اعتماد کنه حتی یه بارم تو اون مدت تو مهمونی ها نیومدی ! ..... مین هو همیشه منتظر بود شما دوتا کات کنید ولی چند وقت پیش که ازدواج کردید خیلی شوکه شده بود ....
دو تا پسر با ظاهر متوسط بودن و همون سلین هم همراهشون بود
به قدری ارایش کرده بود که چشمای ریزش که سعی کرده بود با ارایش درشت ترش بکنه بدتر کوچیک تر شده بود نمیدونم چرا چشمای این دختر اینقد کوچیکه چشمای من و جونگ کوک دو سه برابر چشمای اونه در کل حال بهم زنه
یکی از پسرا با جونگ کوک دست داد و گفت خوشحالم که دعوتم و قبول کردی
جونگ کوک با اخم گفت فک نکن قراره تا اخر جشن بمونم مین هو
پسره که فهمیده بودم اسمش مین هوعه گفت اوووووو چرا ؟ ..... من به امید موندنت میخواستم دوست پسر سلین و معرفی کنم
به پسری که کنارش بود اشاره کرد و گفت به هر حال ایشون سه این هستن دوست پسر سلین
جونگ کوک با اخمش گفت خوبه !
پسره میخواست با جونگ کوک دست بده که با این حرف جونگ کوک ریده شد بهش
مین هو گفت اوکی مهم نیست ... نظرت چیه بریم یه گوشه یه کم نوشیدنی بخوریم و در مورد کارای شرکت حرف بزنیم و همسرت هم بمونه اینجا و از مهمونی لذت ببره ؟
جونگ کوک به من نگا کرد میدونستم میدونه چی تو ذهنمه ولی گفت باش قبول فقط چند لحظه کار دارم
مین هو گفت اوکی من اون گوشه منتظرت هستیم
از استین کت جونگ کوک گرفتم کشیدمش کنار گفتم جونگ کوک نه .... من نمیتونم اینجا بمونم
جونگ کوک گفت نگران نباش حواسم بهت هس
گفتم نه ... من از این فضا خوشم نمیاد نمی تونم تحملش کنم پر بوی الکل و سیگاره با اینکه هوا بازه ولی باز اذیت میکنه در ضمن ... من میترسم نمی خوام تنها بمونم
جونگ کوک گفت ا/ت گوش میدی چی میگم ؟...... من از اونجا به تو دید دارم تو همینجا رو مبل بشین من حواسم از اون سمت بهت هست نگران چیزی نباش هیچ اتفاقی نمیوفته
نمی تونستم اعتراض کنم همه ی بهونه هامو استفاده کرده بودم و هیچ بهونه ی دیگه ای نداشتم
جونگ کوک بهم اشاره کرد بشینم رو مبل و منم نشستم و خودشم رفت
خودشم از این کارش مطمئن نبود ولی قبول کرد و این منو عذاب میداد
میتونستم ببینمش از این فاصله و اون هم به من دید داشت ولی بازم خیلی رو مخ بود
تقریبا نیم ساعت گذشته بود و چند بار واسم نوشیدنی اورده بودن ولی چون میدونستم اصلا ظرفیت ندارم برنداشتم ولی جونگ کوک تقریبا سه چهار تا پیک خورده بود و هنوزم مثل قبل بود و هیچ تاثیری روش نداشت
یهو صدای یه پسره رو شنیدم و بعدش خودشم اومد کنارم نشست ...
دوست پسر سلین بود
گفت چرا تنها نشستی ؟
ترجیح دادم بهش جواب ندم چون هیچ حس خوبی بهش نداشتم
وقتی دید هیچ جوابی ندادم گفت میدونی ... مین هو از بچگی جونگ کوک و میشناسه و پدراشون با هم رابطه ی کاری دارن وقتی که شما دوتا پارسال شروع کردید قرار گذاشتن مین هو نمی تونست باور کنه چون میگفت جونگ کوک اصلا با دخترا اوکی نیست و نمی تونه بهشون اعتماد کنه حتی یه بارم تو اون مدت تو مهمونی ها نیومدی ! ..... مین هو همیشه منتظر بود شما دوتا کات کنید ولی چند وقت پیش که ازدواج کردید خیلی شوکه شده بود ....
۳۷.۰k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.