پارت ۳
پارت ۳
#میکاسا
بیدار شدم دیدم رو تخت خوابگاهم رفتم بیرون یهو دیدم یه نفر به سمتم پرت شد
وقتی رو به رومو نگاه کردم دیدم ارن وایستاده و چند نفرم دورش افتادن زمین و از درد ناله میکنن
رفتم جلو تر وقتی صداش کردم
یهو برگشت و سرمو کشید تو بغلش و با یه دست دیگش یه شمشیرو گرفت جا خورده بودم که چجوری به دون اینکه ببینه اون شمشیرو گرفت بهخودم که اومدم دیدم دست زخمیه
#ارن
وقتی به خودم اومدم دیدم تو دستم یه شمشیره و همینجوری داره دستمو میبره ولس ناخداگاه به اونی که شمشیر دستش بود ضربه زدم و پرتش کردم
میکاسا که دید دستم زخمیه گفت که بزار برم کمکای اولیه روبیارم ببندمش ولی نزاشتم چون میدونستم که خودش خوب میشه
میکاسا گفت: ارن ما کی اصا اومدیم اینجا
_دیروز بعد از ظهر
_چی
_چی چی
_یعنی من از دیروز خوابیدم
_فکر کنم
میکاسا خیلی بهت زده شده بود که چجوری انقدر خوابیده
بدنم انگار کنترلش دست خودم نبود چون یه دفعه بغلش کردم خودمم جا خورده بودم
برام این اتفاقات عجیب بود
تو همین فکرا بودم که یهو فرمانده اروین مارو از بلندگو صدا زد
#میکاسا
بیدار شدم دیدم رو تخت خوابگاهم رفتم بیرون یهو دیدم یه نفر به سمتم پرت شد
وقتی رو به رومو نگاه کردم دیدم ارن وایستاده و چند نفرم دورش افتادن زمین و از درد ناله میکنن
رفتم جلو تر وقتی صداش کردم
یهو برگشت و سرمو کشید تو بغلش و با یه دست دیگش یه شمشیرو گرفت جا خورده بودم که چجوری به دون اینکه ببینه اون شمشیرو گرفت بهخودم که اومدم دیدم دست زخمیه
#ارن
وقتی به خودم اومدم دیدم تو دستم یه شمشیره و همینجوری داره دستمو میبره ولس ناخداگاه به اونی که شمشیر دستش بود ضربه زدم و پرتش کردم
میکاسا که دید دستم زخمیه گفت که بزار برم کمکای اولیه روبیارم ببندمش ولی نزاشتم چون میدونستم که خودش خوب میشه
میکاسا گفت: ارن ما کی اصا اومدیم اینجا
_دیروز بعد از ظهر
_چی
_چی چی
_یعنی من از دیروز خوابیدم
_فکر کنم
میکاسا خیلی بهت زده شده بود که چجوری انقدر خوابیده
بدنم انگار کنترلش دست خودم نبود چون یه دفعه بغلش کردم خودمم جا خورده بودم
برام این اتفاقات عجیب بود
تو همین فکرا بودم که یهو فرمانده اروین مارو از بلندگو صدا زد
۱۳.۲k
۰۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.