فیک «مافیای پنهان» part 4
ات : بله بریم
کوک ویو
وای اون دختر رویایی بود و بهش میخورد همسنم باشه از اونجایی هم که فهمیدم با تهیونگ نسبت خاصی نداره پس میتونم یکم بهش نزدیک شم شاید اونم از من خوشش اومد ……. رفتم سمت تهیونگ و ات
کوک: ات میشه چند لحظه بیای اینجا ؟
ات: … عام
ته: برو
ات : باشه
کوک : ات میشه بیشتر باهم اشنا شیم ؟
ات: اوم باشه
کوک : خب چند سالته
ات: من ۲۵ سالمه
ذهن کوک : وای تازه یه سال ازم کوچیک تره
ات: و تو چند سالته ؟ ببخشید باید بگم چند سالت میشه ؟
کوک: من امشب ۲۶ سالم میشه ظاهرا ازم کوچیک تری پس میتونم کوچولو صدات کنم
ات : هی من کوچولو نیستم فقط یه سال ازم بزرگ تری
کوک : توکه راست میگی کوچولو
کوک ویو
دستشو گرفتم و بردمش توی یه اتاق اون سعی میکرد ازم جدا شه اما من با خنده دنبال خودم کشوندمش
بردمش تو اتاق و درو بستم نشستم رو تخت اونم نشوندم
ات : هی چیکار میکنی براچی اومدیم اینجا
کوک: همینجوری بیرون خیلی سر و صدا بود
ات : اما بازم…
امید وارم خوشتون بیاد💗
کوک ویو
وای اون دختر رویایی بود و بهش میخورد همسنم باشه از اونجایی هم که فهمیدم با تهیونگ نسبت خاصی نداره پس میتونم یکم بهش نزدیک شم شاید اونم از من خوشش اومد ……. رفتم سمت تهیونگ و ات
کوک: ات میشه چند لحظه بیای اینجا ؟
ات: … عام
ته: برو
ات : باشه
کوک : ات میشه بیشتر باهم اشنا شیم ؟
ات: اوم باشه
کوک : خب چند سالته
ات: من ۲۵ سالمه
ذهن کوک : وای تازه یه سال ازم کوچیک تره
ات: و تو چند سالته ؟ ببخشید باید بگم چند سالت میشه ؟
کوک: من امشب ۲۶ سالم میشه ظاهرا ازم کوچیک تری پس میتونم کوچولو صدات کنم
ات : هی من کوچولو نیستم فقط یه سال ازم بزرگ تری
کوک : توکه راست میگی کوچولو
کوک ویو
دستشو گرفتم و بردمش توی یه اتاق اون سعی میکرد ازم جدا شه اما من با خنده دنبال خودم کشوندمش
بردمش تو اتاق و درو بستم نشستم رو تخت اونم نشوندم
ات : هی چیکار میکنی براچی اومدیم اینجا
کوک: همینجوری بیرون خیلی سر و صدا بود
ات : اما بازم…
امید وارم خوشتون بیاد💗
۲۷.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.