تکپارتی(درخواستی)P2
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#بومگیو
&2
÷عشقم چرا باید دلم برات تنگ بشه،وقتی دقیقا کنارمی..و من میتونم هر ثانیه دلم خواست ببینمت؟
=یا یا بانو من فقط یه هفته مرخصی گرفتم و بعد یه هفته قرار نیست ۲۴ ساعت جلو دیدتون باشم!
÷یجور میگی انگار تو..*دستتو رو صورتش گذاشتی و نوازشش کردی*میتونی بدون دیدن من روزتو شروع و پایان کنی!
=درسته..*سرشو چرخوند و دستتو که داشت صورتشو نوازش میکرد بوسید و دوباره سرشو به سمتت چرخوند*..صبح تو باعث انرژی گرفتم میشی و انرژی که به من منتقل میکنی کاری میکنه که من خسته نشم..و موقعی که خسته شدم شب میشه و شب تو بهم آرامشی منتقل میکنی که باعث میشه بفهمم تو خونه ام و خونه ام دقیقا لبای نرم توت فرنگیت و بغل گرمته عزیزم:)
با حرفاش دوباره به خاطر داشتن همچنین مرد فوق العاده ای تو زندگیت شکر کرده و لبخند پر رنگی بهش تحویل دادی..
÷گرسنه ای مگه نه؟
=هوم..*نزدیکترت میشه*
÷خوب پس بزن بریم شام بخوریم..میدونی چی پخت..*با قرار گرفتن لبای ناگهانیه بومگیو رو لبات شوکه شده و حرفتو قطع کردی*
ثانیه ای نگذشت که از لبات دست کشید و لباشو به کمترین فاصله گوشت رسوند و آروم ولی با صدای خش دارش ادامه داد..
=من گرسنه ام و بهترین غذا برای سیراب کردنم لبای شیرینته بانو!
خنده کوتاهی زدی که لباشو از گوشت به لبت انتقال داد و بوسه عمیقی رو شروع کرد:)
The end . . .
#درخواستی
#بومگیو
&2
÷عشقم چرا باید دلم برات تنگ بشه،وقتی دقیقا کنارمی..و من میتونم هر ثانیه دلم خواست ببینمت؟
=یا یا بانو من فقط یه هفته مرخصی گرفتم و بعد یه هفته قرار نیست ۲۴ ساعت جلو دیدتون باشم!
÷یجور میگی انگار تو..*دستتو رو صورتش گذاشتی و نوازشش کردی*میتونی بدون دیدن من روزتو شروع و پایان کنی!
=درسته..*سرشو چرخوند و دستتو که داشت صورتشو نوازش میکرد بوسید و دوباره سرشو به سمتت چرخوند*..صبح تو باعث انرژی گرفتم میشی و انرژی که به من منتقل میکنی کاری میکنه که من خسته نشم..و موقعی که خسته شدم شب میشه و شب تو بهم آرامشی منتقل میکنی که باعث میشه بفهمم تو خونه ام و خونه ام دقیقا لبای نرم توت فرنگیت و بغل گرمته عزیزم:)
با حرفاش دوباره به خاطر داشتن همچنین مرد فوق العاده ای تو زندگیت شکر کرده و لبخند پر رنگی بهش تحویل دادی..
÷گرسنه ای مگه نه؟
=هوم..*نزدیکترت میشه*
÷خوب پس بزن بریم شام بخوریم..میدونی چی پخت..*با قرار گرفتن لبای ناگهانیه بومگیو رو لبات شوکه شده و حرفتو قطع کردی*
ثانیه ای نگذشت که از لبات دست کشید و لباشو به کمترین فاصله گوشت رسوند و آروم ولی با صدای خش دارش ادامه داد..
=من گرسنه ام و بهترین غذا برای سیراب کردنم لبای شیرینته بانو!
خنده کوتاهی زدی که لباشو از گوشت به لبت انتقال داد و بوسه عمیقی رو شروع کرد:)
The end . . .
۲۱.۶k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.