خواهربرادری part14
خواهربرادری
Part14
اون جیمین بود داشت به من نگاه میکرد منم بدو بدو ویسکی هارو گذاشتم و در رفتم در و باز کردم و رفتم تو راهرو بودم که یکی جلوم سبز شد خوب دقت کردم اون جونگ کوک بود
جونگکوک:هایون؟
هایون:ا...و..پا
جونگ کوک:هایون میدونی چقد دنبالت گشتیم؟
هایون:........
جونگ کوک:هایون با توعم
هایون:چرا باز پیداتون شد؟
جونگ کوک:چی؟
هایون:............
جونگ کوک:خودتم نمیدونی داری چی میگی الان با من میای میری خونه فهمیدی؟
هایون:نه من باتو هیجا نمیام
جونگ. کوک:اونو من تعیین میکنم
هایون:یهو دستمو گرفت برد سوار ماشین کرد کلی تقلا کردم ولی جواب نداد
هایون:کجا میری من نمیخام با تو جایی بیام
جونگ کوک:بهت گفتم تو حق تعیین نداری
پرش زمانی خونه
اجوما:خوش اومدی پسرم
جونگ کوک:ممنون اجوما
هایون:کلی دختر اونجا بود برای خدمتکاری تا جونگ کوک اومد تو انگار همه آماده ی مردن برای جونگ کوک بودن
هایون:سلام
اجوما:سلام عزیزم
جونگ کوک:اجوما این هایونه خواهر کوچکم لطفا حواستون بهش باشه من باید برم
هایون:(چپ چپ نگاه کردن)
اجوما:چشم پسرم بیا دخترم اتاقتو نشونت بدم
هایون:چشم
جونگ کوک ویو
اجوما رفت بالا و تنها برگشت پایین بهش گفتم هایون بدون اجازه حق بیرون رفتن نداره اگه غذا هم نخورد خبرم کنید اجوماهم گفت باشه پسرم نگران نباش
هایون:رفتم پایین آخه گشنمه
هایون:آهای کسی اینجا هست
دایون:سلام
هایون:هیننننننن ترسیدم
دایون:اوه ببخشید
هایون:نه اشکال نداره اسمت چیه؟
دایون:دایون تو چی؟
هایون:هایون
هایون:چقد شبیه آن اسمامون
دایون:تو از چیزی که فکر میکردم خوشگلتری
هایون:مرسی
ادامه پارت بعد
Part14
اون جیمین بود داشت به من نگاه میکرد منم بدو بدو ویسکی هارو گذاشتم و در رفتم در و باز کردم و رفتم تو راهرو بودم که یکی جلوم سبز شد خوب دقت کردم اون جونگ کوک بود
جونگکوک:هایون؟
هایون:ا...و..پا
جونگ کوک:هایون میدونی چقد دنبالت گشتیم؟
هایون:........
جونگ کوک:هایون با توعم
هایون:چرا باز پیداتون شد؟
جونگ کوک:چی؟
هایون:............
جونگ کوک:خودتم نمیدونی داری چی میگی الان با من میای میری خونه فهمیدی؟
هایون:نه من باتو هیجا نمیام
جونگ. کوک:اونو من تعیین میکنم
هایون:یهو دستمو گرفت برد سوار ماشین کرد کلی تقلا کردم ولی جواب نداد
هایون:کجا میری من نمیخام با تو جایی بیام
جونگ کوک:بهت گفتم تو حق تعیین نداری
پرش زمانی خونه
اجوما:خوش اومدی پسرم
جونگ کوک:ممنون اجوما
هایون:کلی دختر اونجا بود برای خدمتکاری تا جونگ کوک اومد تو انگار همه آماده ی مردن برای جونگ کوک بودن
هایون:سلام
اجوما:سلام عزیزم
جونگ کوک:اجوما این هایونه خواهر کوچکم لطفا حواستون بهش باشه من باید برم
هایون:(چپ چپ نگاه کردن)
اجوما:چشم پسرم بیا دخترم اتاقتو نشونت بدم
هایون:چشم
جونگ کوک ویو
اجوما رفت بالا و تنها برگشت پایین بهش گفتم هایون بدون اجازه حق بیرون رفتن نداره اگه غذا هم نخورد خبرم کنید اجوماهم گفت باشه پسرم نگران نباش
هایون:رفتم پایین آخه گشنمه
هایون:آهای کسی اینجا هست
دایون:سلام
هایون:هیننننننن ترسیدم
دایون:اوه ببخشید
هایون:نه اشکال نداره اسمت چیه؟
دایون:دایون تو چی؟
هایون:هایون
هایون:چقد شبیه آن اسمامون
دایون:تو از چیزی که فکر میکردم خوشگلتری
هایون:مرسی
ادامه پارت بعد
۹.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.