تپش قلب پارت ۹
بعد رفتم جلو لبامو رو لباش گذاشتم یه کوچولو خوردم و گاز گرفتم و دماغمو رو دماغش کشیدم همونجوری بغلش کردم و گردنشو بوسیدم همونجوری موندم ولی گردن سفیدشو میبوسیدم دیگه جدا شدم من:الان خوبی جایت درد نمیکنه یورا:یکم موچپامدرد میکنه با موچ دستم و سرمم گیج میره من:عزیز دلم نمیخوای با تهیونگ حرف بزنی به خدا حتما الان ناراحته یورا:نه جونگ کوک نمیخوام گفتم باید یه مدت باهاش قهر کنم من:باشه باشه بیبی من به خودت فشار نیار حالت بد میشه من میرم بیرون کاری داشتی همیجام خوب یورا:خوب بهت میگم رفتم بیرون تهیونگ:هنوزم نمیخواد منو ببینه من:نه خیلی از دستت عصبانیه باهاتمقهره تهیونگ:اون که نمیدونی طاقت قهر بودنشو ندارم میخواد لج دراره اون حرفیم گه به تو زدم نشنیده بگیر من:ببین تهیونگ تو گفتی که به فکرشی و خوشحالشو میخوای تهیونگ:آره میخوام من:یعنی من نمی تونم خوشحالش کنم تهیونگ:از تو بعید نیست من:چی میگی تو من مگه تو عمرم با کسی بودم که بهم اعتماد نداری تهیونگ:نه من:خوب پس چرا زر میزنی😐 تهیونگ:من فقط نمیخوام ناراحت باشه من آجیمو بعد سال ها دیدم و باید ببینم چقدر با تو خوشحاله اون وقت میزارمبه رابطتون ادامه بدید 😌 من:قول میدم یورا رو ناراحت نکنم چون خودمم متنفرم وقتی ناراحته یا گریه میکنه
۷.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.