دارم عاشقش میشم♡
دارم عاشقش میشم♡
پارت چهاردهم
ویوات
که در باز شد و یکی باشدت این مردرو پرت کرد اونور... اون... اون کوک بود...اره کوک... تادیدم کوک اومده باخیال راحت بیهوش شدم...
ویو کوک
زود تر کارمو تموم کردم تا برم پیش ات *فلش بک به خونه*
ات خونه نبود از یکی از خدمتکارا پرسیدم گفت رفته بیرون زنگ زدم به لیا چون همیشه میره پیش اون... اما لیا گفت که ات بهش زنگ زده گفته داره میره همون مغازه همیشگی تا بره من کیک بخره... رفتم اما اونجا نبود دوربین مدار بسته ی اونجارو چک کردم دیدم سه تا مرد بردنش توی ون شماره پلاک ونو برداشتم و ردشو زدم بچه هارو جمع کردم (منظورش جیمین و سوک جونه) باتمام سرعتم رفتم به سمت اون عمارت...*فلش بک به توی عمارت اون سه تا*
درو شکوندیم رفتیم تو که دیدیم دوتا مرد دارن به دوتا دختر تجاوز میکنن اول فک کردم اون دختره اته رفتم جلو دیدم نه اون دوتا مردو ازشون جدا کردم و پرسیدم ات کجاست که به یه در اشاره کرد سریع رفتم سمت اتاق و در و باز کردم دیدم یه مرده میخواد وارد ات کنه که رفتم و پرتش کردم اونور که دیدم ات با یه لبخند پر درد چشاشو بست سریع کتمو انداختم روشو براید بغلش کردم و بردمش بیمارستان...
کوک: دکتررر. دکتررر*داد*
دکتر: چیه اقا چیشده؟
کوک: زنمم... تروخدا.. خوبش کن *گریه*
دکتر: چه مشکلی داره
کوک: بهش... بهش تجاوز شده.. تروخداخوبش کن
دکتر: باشه باشه اروم باشید.. ببریدش تو اون اتاق
ویوکوک
بردمش تو اتاقی که دکتر گفت... دکتر اومد و گفت من برم بیرون بعد چن مین ات و بردن تو اتاق عمل .... ولی چرا اتاق عمل... تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد جیمین بود
گفت....
___________________
خب حالا شرطا ۵تا لایک ۲۰تاکامنت
پارت چهاردهم
ویوات
که در باز شد و یکی باشدت این مردرو پرت کرد اونور... اون... اون کوک بود...اره کوک... تادیدم کوک اومده باخیال راحت بیهوش شدم...
ویو کوک
زود تر کارمو تموم کردم تا برم پیش ات *فلش بک به خونه*
ات خونه نبود از یکی از خدمتکارا پرسیدم گفت رفته بیرون زنگ زدم به لیا چون همیشه میره پیش اون... اما لیا گفت که ات بهش زنگ زده گفته داره میره همون مغازه همیشگی تا بره من کیک بخره... رفتم اما اونجا نبود دوربین مدار بسته ی اونجارو چک کردم دیدم سه تا مرد بردنش توی ون شماره پلاک ونو برداشتم و ردشو زدم بچه هارو جمع کردم (منظورش جیمین و سوک جونه) باتمام سرعتم رفتم به سمت اون عمارت...*فلش بک به توی عمارت اون سه تا*
درو شکوندیم رفتیم تو که دیدیم دوتا مرد دارن به دوتا دختر تجاوز میکنن اول فک کردم اون دختره اته رفتم جلو دیدم نه اون دوتا مردو ازشون جدا کردم و پرسیدم ات کجاست که به یه در اشاره کرد سریع رفتم سمت اتاق و در و باز کردم دیدم یه مرده میخواد وارد ات کنه که رفتم و پرتش کردم اونور که دیدم ات با یه لبخند پر درد چشاشو بست سریع کتمو انداختم روشو براید بغلش کردم و بردمش بیمارستان...
کوک: دکتررر. دکتررر*داد*
دکتر: چیه اقا چیشده؟
کوک: زنمم... تروخدا.. خوبش کن *گریه*
دکتر: چه مشکلی داره
کوک: بهش... بهش تجاوز شده.. تروخداخوبش کن
دکتر: باشه باشه اروم باشید.. ببریدش تو اون اتاق
ویوکوک
بردمش تو اتاقی که دکتر گفت... دکتر اومد و گفت من برم بیرون بعد چن مین ات و بردن تو اتاق عمل .... ولی چرا اتاق عمل... تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد جیمین بود
گفت....
___________________
خب حالا شرطا ۵تا لایک ۲۰تاکامنت
۱۱.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.