My worst nightmare
"دو هفته بعد"
زنگ در رو آروم فشردم، نفس عمیقی بیرون دادم، با باز شدن در چهره ذوق زده کلارا توی چارچوب در نمایان شد
×(کلارا) وای هیجینی خوش اومدی، نمیدونی چقدر برای امروز دوق دارم
لبخند الکی زدم و گفتم
&تو که نمیگی چخبره
دستم رو گرفت و من رو داخل خونه کشید
×سوپرایزه
با قدم گذاشتن داخل خونه، مینهو رو توی آشپرخونه دیدم،چقدر اینجا خاطره داشتیم، درسته خونه مینهو!
×عشقم، هیجین آمده
نگاهش رو از ماهیتابه گرفت و به من داد
_خوش آمدی
سری تکون دادم، سوال توی ذهنم این بود که کلارا چطور با این قضیه کنار میامد؟! نامزدش عشق سابق دوست صمیمی اش بوده
×خب هیجین جونم بیا ما بشینیم تا بقیه ام بیان
اوهومی گفتم و همراهش رفتم و روی مبل نشستم
×راستی مامانم گفت بهت بگم بری بهش سر بزنی، می خواد برگرده آمریکا
&حتما میرم پیشش
چند دقیقه بینمون سکوت شده بود، مینهو هم خودش رو به جمع دونفرمون اضافه کرد و روی مبل تکنفره رو به روی من و کلارا نشست
×عشقم
مینهو هوم بی حسی گفت و نگاهش رو که به من دوخته بود به کلارا داد
×برای امروز هیجان نداری؟!
_چرا باید هیجان داشته باشم؟!
لحن مینهو اینقدر سرد بود که من هم داشتم توی این سرما یخ میزدم، اما کلارا خیلی عادی از کنارم بلند شد و رفت روی پای مینهو نشست
×بخاطر دیشب ناراحتی عشقم؟!
سرش رو توی گردن مینهو برد که روم رو برگردوندم
_چرا باید ناراحت باشم؟!
×آخه دیشب، درخواست رابطه ات رو رد کردم
مثلا زمزمه کرد اما به وضوح شنیدمش، پوزخند تلخی رو لب هام نقش بست
مینهو نگاه شوکه اش رو اول به کلارا و بعد من داد
×عزیزم، امروز می میفهمی که...
با آمدن صدای زنگ در حرفش نصفه موند
&چیزه، شما بچه ها راحت باشید من باز میکنم
_نه خودم باز میکنم
کلارا رو کنار زد و بلند شد و به سمت در رفت
×وای هیجینی، مردا واقعا زود رنج هستن
&آره هستن
مینهو داخل برگشت و پشت سرش هم صدای گرم پسر آمد
=خب خب، دیر که نکردم
#استری_کیدز
#بی_تی_اس
زنگ در رو آروم فشردم، نفس عمیقی بیرون دادم، با باز شدن در چهره ذوق زده کلارا توی چارچوب در نمایان شد
×(کلارا) وای هیجینی خوش اومدی، نمیدونی چقدر برای امروز دوق دارم
لبخند الکی زدم و گفتم
&تو که نمیگی چخبره
دستم رو گرفت و من رو داخل خونه کشید
×سوپرایزه
با قدم گذاشتن داخل خونه، مینهو رو توی آشپرخونه دیدم،چقدر اینجا خاطره داشتیم، درسته خونه مینهو!
×عشقم، هیجین آمده
نگاهش رو از ماهیتابه گرفت و به من داد
_خوش آمدی
سری تکون دادم، سوال توی ذهنم این بود که کلارا چطور با این قضیه کنار میامد؟! نامزدش عشق سابق دوست صمیمی اش بوده
×خب هیجین جونم بیا ما بشینیم تا بقیه ام بیان
اوهومی گفتم و همراهش رفتم و روی مبل نشستم
×راستی مامانم گفت بهت بگم بری بهش سر بزنی، می خواد برگرده آمریکا
&حتما میرم پیشش
چند دقیقه بینمون سکوت شده بود، مینهو هم خودش رو به جمع دونفرمون اضافه کرد و روی مبل تکنفره رو به روی من و کلارا نشست
×عشقم
مینهو هوم بی حسی گفت و نگاهش رو که به من دوخته بود به کلارا داد
×برای امروز هیجان نداری؟!
_چرا باید هیجان داشته باشم؟!
لحن مینهو اینقدر سرد بود که من هم داشتم توی این سرما یخ میزدم، اما کلارا خیلی عادی از کنارم بلند شد و رفت روی پای مینهو نشست
×بخاطر دیشب ناراحتی عشقم؟!
سرش رو توی گردن مینهو برد که روم رو برگردوندم
_چرا باید ناراحت باشم؟!
×آخه دیشب، درخواست رابطه ات رو رد کردم
مثلا زمزمه کرد اما به وضوح شنیدمش، پوزخند تلخی رو لب هام نقش بست
مینهو نگاه شوکه اش رو اول به کلارا و بعد من داد
×عزیزم، امروز می میفهمی که...
با آمدن صدای زنگ در حرفش نصفه موند
&چیزه، شما بچه ها راحت باشید من باز میکنم
_نه خودم باز میکنم
کلارا رو کنار زد و بلند شد و به سمت در رفت
×وای هیجینی، مردا واقعا زود رنج هستن
&آره هستن
مینهو داخل برگشت و پشت سرش هم صدای گرم پسر آمد
=خب خب، دیر که نکردم
#استری_کیدز
#بی_تی_اس
۱۲.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.