عاشقانه ایی به نام او A romance in her name
:part:11
به مهمونی رسیدن خودش پیاده شد ماسکش وپوشید و حرکت کرد بدون توجه بهش ا/ت درو باز کرد و اومد بیرون و با قدمای بلند به سمتش حرکت کرد و پشتش قرار گرفت و سرش و انداخت پایین جونگکوک بهویی برگشت که مساوی شد با خوردن سرش تو سینه ی جونگکوک و رو به بادیگاردا گفت
_شماها برید مشکلی پیش اومد خبرتون میکنم
بادیگاردا رفتن و دخترهنوز تو همون حالت بود که جونگکوک رفت عقب و نزدیک بود بیوفته که گرفتش
_حواست کجاست(تن صدا بالا)زن من نباید اینقد شل و حواس پرت باشه
جونگکوک دستاشو گرفت و جلوی شکم دختر گذاشت(دیدین وقتی هانبوک میپوشن دستاشون چطوریه اونطوری)بعد از بازوش گرفت و اوردش کنار خودش دستش رو زیر چونش گذاشت و سرش رو اورد بالا دختره هیچی نمی گفت ولی صدای نفس کشیدنش با تپیدن قلبش و چشمای به جلو خیره شدش همه چیز و لو میداد
جونگکوک دست ا/ت رو تویه دست خودش حلقه کرد
رفتن داخل و با فضای کثیف قماربازی،مشروب و الکل مواجع شدن
با این وضع ترسش دوبرابر شد و دست جونگکوک و فشار داد ولی جونگکوک خیلی ریلکس به راه رفتن ادامه داد و رویه میز خالی نشست
چند دقیقه بعد پیشخدمت ها با سیتی های شراب پخش شدن که یکیشون اومد جلوی جونگ کوک، ا/ت میخواست برداره ولی جونگ کوک لباسش رو کشید ا/تم دستش و کنار زد تا لباسش رو درست که و متوقف شد و فقط خودش برداشت
ا/ت وقتی برگشت پوفی کشید و دوباره رفت تو خودش چون آخرین شانسش برای خوردن مشروب بود ولی جونگکوک نه ماسکشو دراورد نه چیزی از اون مشروب خورد یکم بعد نگاه سنگبنی رو روی خودشو دختره حس کرد ولی هرچی دنبالش گشت نتونست بفهمه کیه یکم بعد یه نفر جلوش نشست وقتی سرشو بالاورد تعجب کرد ابن همون زنس که ماسک داشت و تویه معامله دیدش
احساس خطر کرد ولی بروز نداد
جونگکوک حرفی نزد که زنه یه کاغذ از جیبش دراورد و با خودکار تلاییش جونگکوک و به چالشی دعوت کرد
"come to play"!
"بیا بازی"!
به مهمونی رسیدن خودش پیاده شد ماسکش وپوشید و حرکت کرد بدون توجه بهش ا/ت درو باز کرد و اومد بیرون و با قدمای بلند به سمتش حرکت کرد و پشتش قرار گرفت و سرش و انداخت پایین جونگکوک بهویی برگشت که مساوی شد با خوردن سرش تو سینه ی جونگکوک و رو به بادیگاردا گفت
_شماها برید مشکلی پیش اومد خبرتون میکنم
بادیگاردا رفتن و دخترهنوز تو همون حالت بود که جونگکوک رفت عقب و نزدیک بود بیوفته که گرفتش
_حواست کجاست(تن صدا بالا)زن من نباید اینقد شل و حواس پرت باشه
جونگکوک دستاشو گرفت و جلوی شکم دختر گذاشت(دیدین وقتی هانبوک میپوشن دستاشون چطوریه اونطوری)بعد از بازوش گرفت و اوردش کنار خودش دستش رو زیر چونش گذاشت و سرش رو اورد بالا دختره هیچی نمی گفت ولی صدای نفس کشیدنش با تپیدن قلبش و چشمای به جلو خیره شدش همه چیز و لو میداد
جونگکوک دست ا/ت رو تویه دست خودش حلقه کرد
رفتن داخل و با فضای کثیف قماربازی،مشروب و الکل مواجع شدن
با این وضع ترسش دوبرابر شد و دست جونگکوک و فشار داد ولی جونگکوک خیلی ریلکس به راه رفتن ادامه داد و رویه میز خالی نشست
چند دقیقه بعد پیشخدمت ها با سیتی های شراب پخش شدن که یکیشون اومد جلوی جونگ کوک، ا/ت میخواست برداره ولی جونگ کوک لباسش رو کشید ا/تم دستش و کنار زد تا لباسش رو درست که و متوقف شد و فقط خودش برداشت
ا/ت وقتی برگشت پوفی کشید و دوباره رفت تو خودش چون آخرین شانسش برای خوردن مشروب بود ولی جونگکوک نه ماسکشو دراورد نه چیزی از اون مشروب خورد یکم بعد نگاه سنگبنی رو روی خودشو دختره حس کرد ولی هرچی دنبالش گشت نتونست بفهمه کیه یکم بعد یه نفر جلوش نشست وقتی سرشو بالاورد تعجب کرد ابن همون زنس که ماسک داشت و تویه معامله دیدش
احساس خطر کرد ولی بروز نداد
جونگکوک حرفی نزد که زنه یه کاغذ از جیبش دراورد و با خودکار تلاییش جونگکوک و به چالشی دعوت کرد
"come to play"!
"بیا بازی"!
۱۹.۱k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.