(حقیقت)Part.9
ته*ویو
سوار اسبم هستم و به اون دشت رسیدم کلا ۱۴ دقیقا راه هست
من توی اون دشت یه کلبه دارم که این خونه رویاهاست.
سوار اسبم بودم و بو تمان سرعتم داشتم اسب سواری میکردم.
هیچکس اونجا نبود که یهو دیدن ا.ت هستش.
نکنه خدا میخواد من و امتحان کنه که عاشقش بشم.
اونم اسب سواری میکرد،من تصمیم گرفتم که ازش سبقت بگیرم و مسابقه بذاریم.
ا.ت*ویو
داشتم با ریلکسی اسب سواری میکردم که یهو اون پسره تهیونگ ازم رد کرد.
وای اون اینجا چیکار داره،منم بدم اومد و با تمام سرعت اسب سواری کردم کل ازش رد شدم.
دوباره اون اومد ازم رد کنه که جفتمون توی یه خط باه، اسب سواری میکردیم.
خندیدم اون هم داشت بهم نگاه میکرد و میخندید.
یهو تصمیم گرفتم که با لگد بزنمش از اسبش بیوفته.
با لگد زدم بهش واقعا افتاد،اسبم نگه داشتم و رفتم با ترس پیشش.
بیهوش بود
ته*ویو
ا.ت من و از اسبم انداخت وای سرم خیلی درد میکنه خودم و زدم به بیهوشی.
کل بدنم درد میکنه حس کردم که ا.ت اومد سمتم بو ترس گفت
ا.ت:من الان چیکار کنم نکنه مرده باشه
هیچی نگفتم که حس کردم ازم دور شد.
چشمام و نیمه باز کردم،دیدم داره از چشمه ای که کنارمون هست اب میاره.
منم پاشدم بی سرو صدا رفتم پشتش هیچی هم نفهمید
برگشت دید من نیستم یهو برگشت پشتش من و دید.
جیغ زد و هولم داد تو چشمه
ا.ت:(داشت میخندید)
ته:به چی میخندی
ا.ت:(همچنان ادامه داشت خندش)
ته:کل بدنم خیس شده
سوار اسبم هستم و به اون دشت رسیدم کلا ۱۴ دقیقا راه هست
من توی اون دشت یه کلبه دارم که این خونه رویاهاست.
سوار اسبم بودم و بو تمان سرعتم داشتم اسب سواری میکردم.
هیچکس اونجا نبود که یهو دیدن ا.ت هستش.
نکنه خدا میخواد من و امتحان کنه که عاشقش بشم.
اونم اسب سواری میکرد،من تصمیم گرفتم که ازش سبقت بگیرم و مسابقه بذاریم.
ا.ت*ویو
داشتم با ریلکسی اسب سواری میکردم که یهو اون پسره تهیونگ ازم رد کرد.
وای اون اینجا چیکار داره،منم بدم اومد و با تمام سرعت اسب سواری کردم کل ازش رد شدم.
دوباره اون اومد ازم رد کنه که جفتمون توی یه خط باه، اسب سواری میکردیم.
خندیدم اون هم داشت بهم نگاه میکرد و میخندید.
یهو تصمیم گرفتم که با لگد بزنمش از اسبش بیوفته.
با لگد زدم بهش واقعا افتاد،اسبم نگه داشتم و رفتم با ترس پیشش.
بیهوش بود
ته*ویو
ا.ت من و از اسبم انداخت وای سرم خیلی درد میکنه خودم و زدم به بیهوشی.
کل بدنم درد میکنه حس کردم که ا.ت اومد سمتم بو ترس گفت
ا.ت:من الان چیکار کنم نکنه مرده باشه
هیچی نگفتم که حس کردم ازم دور شد.
چشمام و نیمه باز کردم،دیدم داره از چشمه ای که کنارمون هست اب میاره.
منم پاشدم بی سرو صدا رفتم پشتش هیچی هم نفهمید
برگشت دید من نیستم یهو برگشت پشتش من و دید.
جیغ زد و هولم داد تو چشمه
ا.ت:(داشت میخندید)
ته:به چی میخندی
ا.ت:(همچنان ادامه داشت خندش)
ته:کل بدنم خیس شده
۶.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.