فیک دختر کوچولوی من part28
ته: نه جرعتشو نداره من نمیزارم
ات: اخه اونروز توی رختکن دخترا میخواست سویی رو اذیت کنه
ته: چقدر یه پسر میتونه از سن کم عوضی باشه
ات: دقیقا
ته: ات اگه اذیتت میکنه میتونم کاری کنم اون ازین مدرسه انتقالی بگیره
ات: نه نیازی نیست
ته: میخوای مدرستو عوض کنم؟
ات: نه همین مدرسه خوبه چون تو گفتی مراقبمی منم بهت اعتماد میکنم
ته: خیلی خب باشه پس
ته جون: بسه دیگه بابا اه
ته: چته؟چتههه؟صب تاحالا هی میای
ته جون: امشب باید بریم امریکا نمیزاری بگم که
ته: چرا مگه قرار نبود هفته دیگه باشه؟
ته جون: اره ولی متاسفانه یارو حالش بده میگن شاید تا یه هفته دیگه بمیره اگه میخواید باید امشب بیاید قرار داد امضا کنید
ته: مرتیکه اخه الان چه وقت مردن بود(با داد و عصبانیت)
ته جون: هیونگ اروم باش
ته: خیلی خب خیلی خب ات وسایلتو جمع کن
ات: منم باید بیام؟
ته: پس میخوای بزارمت اینجا تک و تنها ؟
ات: باشه
ته: معذرت میخوام ات ولی شاید فردا به جشنی که میگی نرسیم
ات: نه اشکال نداره ازین جشنا زیاد هست
ته: ممنون که درکم میکنی
ات:(بغلش میکنه)
ات: تهیونگ واسه چه مدت اونجا میمونیم
ته: معلوم نیست
ات: خب چقدر لباس بردارم
ته: اندازه ۳ روز
ات: باشه
راوی:
ات میره سمت اتاقش و داخل یه کیف صورتی بزرگ چنتا لوازم مراقب پوستی و لوازم ارایش برمیداره و لباس های مورد نظرشو با سه جفت کفش میزاره داخل کیف بعدش میره سمت حموم که تهیونگ در میزنه و وارد اتاق میشه…
ته: ات…آآآ میخواستی بری حموم خب هیچی من بعدا میام
ات: نه هنوز نرفتم چیشده
ته: بشین میخوام یکم باهات حرف بزنم
ات:(میشینن روی تخت)
بنظرتون تهیونگ چی میخواد بهش بگه؟:)
ات: اخه اونروز توی رختکن دخترا میخواست سویی رو اذیت کنه
ته: چقدر یه پسر میتونه از سن کم عوضی باشه
ات: دقیقا
ته: ات اگه اذیتت میکنه میتونم کاری کنم اون ازین مدرسه انتقالی بگیره
ات: نه نیازی نیست
ته: میخوای مدرستو عوض کنم؟
ات: نه همین مدرسه خوبه چون تو گفتی مراقبمی منم بهت اعتماد میکنم
ته: خیلی خب باشه پس
ته جون: بسه دیگه بابا اه
ته: چته؟چتههه؟صب تاحالا هی میای
ته جون: امشب باید بریم امریکا نمیزاری بگم که
ته: چرا مگه قرار نبود هفته دیگه باشه؟
ته جون: اره ولی متاسفانه یارو حالش بده میگن شاید تا یه هفته دیگه بمیره اگه میخواید باید امشب بیاید قرار داد امضا کنید
ته: مرتیکه اخه الان چه وقت مردن بود(با داد و عصبانیت)
ته جون: هیونگ اروم باش
ته: خیلی خب خیلی خب ات وسایلتو جمع کن
ات: منم باید بیام؟
ته: پس میخوای بزارمت اینجا تک و تنها ؟
ات: باشه
ته: معذرت میخوام ات ولی شاید فردا به جشنی که میگی نرسیم
ات: نه اشکال نداره ازین جشنا زیاد هست
ته: ممنون که درکم میکنی
ات:(بغلش میکنه)
ات: تهیونگ واسه چه مدت اونجا میمونیم
ته: معلوم نیست
ات: خب چقدر لباس بردارم
ته: اندازه ۳ روز
ات: باشه
راوی:
ات میره سمت اتاقش و داخل یه کیف صورتی بزرگ چنتا لوازم مراقب پوستی و لوازم ارایش برمیداره و لباس های مورد نظرشو با سه جفت کفش میزاره داخل کیف بعدش میره سمت حموم که تهیونگ در میزنه و وارد اتاق میشه…
ته: ات…آآآ میخواستی بری حموم خب هیچی من بعدا میام
ات: نه هنوز نرفتم چیشده
ته: بشین میخوام یکم باهات حرف بزنم
ات:(میشینن روی تخت)
بنظرتون تهیونگ چی میخواد بهش بگه؟:)
۸.۴k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.