(دختری باشاخای مشکی پارت۳)
{دختری با شاخای مشکی پارت ۳}
از زبان آنیا
و بله امتحان تموم شدو به لطف این کله سبزه تونستم اخرین استلا رو بگیرم و منو بکی ممتاز شدیم
اقای هندرسون: بکی و آنیا شما میرید خوابگاه شماره ی ۴۵۳ یعنی همون خوابگاهی که دامیان و اون نچه هاش هستن
منو بکی به هم ی نگاهی کردیمو گفتیم
من و بکی: اه
بعد وسالامونو جمع کریم رفتیم به خوابگاه دره خوابگاهو باز کردم رفتم تو
دامیان: آی دختره فکر نکن میتونی بهم نزدیک بشیاا
آنیا: برو بابا کی خواست به تو نزدیک شه
من دامیانو دوست ندارم ولی دیدن اینکه دامیان با ی دختر دیگه حرف بزنه برام سخته
۲نفر دیگه تو خوابگاه بودن اسم دختره (آریما) اسم پسره(دنیل)
ذهن دنیل: دختر مو صورتی چه خشگله
آنیا وقتی حرفشو شنید سرشو برگردوند و از خوابگاه بیرون رفت
داشتم تو راهرو راه میرفتم که دامیانو دیدم هی داشت کرم میریخت منم دیگه اعصاب نداشتم دلم میخواست مشت دومو بزنم که گفتم اگه مشت بزنم اخراج میشم
شبش که خوابگاه بودیم به دامیان گفتم
آنیا: من دیگه اصلا دلم نمیخواد که دعوا کنیم بیا دوست باشیم
دامیان: باشه منم دیگه کرمی واسه تو ندارم
آریما تا اینکه حرف دامیانو شنید گفت
آریما: چرا باید با این کله صورتی دوست باشی منی که دوست بچگیتم
آنیا تعجب کردو گفت
آنیا: چی اصلا ولش خب آشتی؟
دامیان: آشتی
قیافه ی آریما: 😒
از زبان آنیا
و بله امتحان تموم شدو به لطف این کله سبزه تونستم اخرین استلا رو بگیرم و منو بکی ممتاز شدیم
اقای هندرسون: بکی و آنیا شما میرید خوابگاه شماره ی ۴۵۳ یعنی همون خوابگاهی که دامیان و اون نچه هاش هستن
منو بکی به هم ی نگاهی کردیمو گفتیم
من و بکی: اه
بعد وسالامونو جمع کریم رفتیم به خوابگاه دره خوابگاهو باز کردم رفتم تو
دامیان: آی دختره فکر نکن میتونی بهم نزدیک بشیاا
آنیا: برو بابا کی خواست به تو نزدیک شه
من دامیانو دوست ندارم ولی دیدن اینکه دامیان با ی دختر دیگه حرف بزنه برام سخته
۲نفر دیگه تو خوابگاه بودن اسم دختره (آریما) اسم پسره(دنیل)
ذهن دنیل: دختر مو صورتی چه خشگله
آنیا وقتی حرفشو شنید سرشو برگردوند و از خوابگاه بیرون رفت
داشتم تو راهرو راه میرفتم که دامیانو دیدم هی داشت کرم میریخت منم دیگه اعصاب نداشتم دلم میخواست مشت دومو بزنم که گفتم اگه مشت بزنم اخراج میشم
شبش که خوابگاه بودیم به دامیان گفتم
آنیا: من دیگه اصلا دلم نمیخواد که دعوا کنیم بیا دوست باشیم
دامیان: باشه منم دیگه کرمی واسه تو ندارم
آریما تا اینکه حرف دامیانو شنید گفت
آریما: چرا باید با این کله صورتی دوست باشی منی که دوست بچگیتم
آنیا تعجب کردو گفت
آنیا: چی اصلا ولش خب آشتی؟
دامیان: آشتی
قیافه ی آریما: 😒
۲.۲k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.