پارت ۲۶
ویو بنیامین
امروز قرار بود با نیرو هامون بریم خونه جانگ تا دستگیرش کنیم رسیدیم و درو زدیم که دیدم در باز شد لارا بود که بعد جانگ هم اومد جانگ با دیدن من خشکش زد
جانگ: آقای باتن ۱۹سالی میشه که ندیدمتون
بنیامین: الان موقع حرف زدن راجب گذشته نیست آقای جانگ ما اومدیم شمارو با خودمون ببریم فکر کنم یه چند سالی قراره مهمون ما باشی
جانگ: منظورت چیه؟
بنیامین : خودت توی اداره میفهمی بچه ها ببریدش توی ماشین برید اداره تا من بیام
پلیس: چشم قربان
به جانگ دستبند زدن و بردنش بنیامین هم با لارا رفت داخل خونه
ویو داخل خونه
لارا: چی میخوای بگی ؟
بنیامین: اومدم بپرسم چرا ۱۹ساله پیش منو ول کردی هوم؟ مگه ما عاشق هم نبودیم؟ مگه دوسم نداشتی لعنتی چیشد که با جانگ ازدواج کردی ؟ هانننن بگووو بگوو دیگههه
لارا: اون موقع که باهات بودم جانگ از من خوشش میومد و بعد وقتی که بابام باهاش قمار کرد روی من شرط بندی کرد و بابام باخت منو به زور به اون داد(گریه)
بنیامین: لارا یه سوال ازت میپرسم صادقانه جوابمو بده
لارا: بگو
بنیامین: هنوزم عاشقمی؟
لارا: آره
بنیامین :پس میشه بقیه عمر تو بامن باشی؟
لارا: آره
لارا و بنیامین همو بغل کردن
بنیامین: راستی میگم چرا جانگ اتو دوست نداشت مگه بچش نیست؟
لارا: چون که ات بچه ی جانگ نیست
بنیامین :یعنی چی؟
لارا:ات ....
خماریییی
بچه ها حمایتاتون کم شده
شرط پارت بعدی
۲۰تا لایک
۱۶ تا کامنت
امروز قرار بود با نیرو هامون بریم خونه جانگ تا دستگیرش کنیم رسیدیم و درو زدیم که دیدم در باز شد لارا بود که بعد جانگ هم اومد جانگ با دیدن من خشکش زد
جانگ: آقای باتن ۱۹سالی میشه که ندیدمتون
بنیامین: الان موقع حرف زدن راجب گذشته نیست آقای جانگ ما اومدیم شمارو با خودمون ببریم فکر کنم یه چند سالی قراره مهمون ما باشی
جانگ: منظورت چیه؟
بنیامین : خودت توی اداره میفهمی بچه ها ببریدش توی ماشین برید اداره تا من بیام
پلیس: چشم قربان
به جانگ دستبند زدن و بردنش بنیامین هم با لارا رفت داخل خونه
ویو داخل خونه
لارا: چی میخوای بگی ؟
بنیامین: اومدم بپرسم چرا ۱۹ساله پیش منو ول کردی هوم؟ مگه ما عاشق هم نبودیم؟ مگه دوسم نداشتی لعنتی چیشد که با جانگ ازدواج کردی ؟ هانننن بگووو بگوو دیگههه
لارا: اون موقع که باهات بودم جانگ از من خوشش میومد و بعد وقتی که بابام باهاش قمار کرد روی من شرط بندی کرد و بابام باخت منو به زور به اون داد(گریه)
بنیامین: لارا یه سوال ازت میپرسم صادقانه جوابمو بده
لارا: بگو
بنیامین: هنوزم عاشقمی؟
لارا: آره
بنیامین :پس میشه بقیه عمر تو بامن باشی؟
لارا: آره
لارا و بنیامین همو بغل کردن
بنیامین: راستی میگم چرا جانگ اتو دوست نداشت مگه بچش نیست؟
لارا: چون که ات بچه ی جانگ نیست
بنیامین :یعنی چی؟
لارا:ات ....
خماریییی
بچه ها حمایتاتون کم شده
شرط پارت بعدی
۲۰تا لایک
۱۶ تا کامنت
۷.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.