پارت 19
با صدای دادش فهمیدم که قضیه یه چیز دیگس. اخیه داداشم. غیرتی شد بود که چرا این وقت شب ما تنهاییم.
دوستم بهش گفت. مامان بابات کار واجب داشتن مجبور بودن برن
داداشم که رگ گردنش بیرون زد بود گفت. با من حرف نزن عصبانیم یه چیزی بهت می گم ناراحت می شوی.
از شون نگاه گرفتم و نفسی راحت کشیدم که داداشم آمد جلو. و صورتم توی. دستاش گرفت و گفت. چرا اینقدر زنگت پریدس. ترسیدی. گفتم. خیلی ترسیدم
داداشم پیشنمو بوسید گفت. ببخشید آبجی کوچولو که نارا حت شدی از دستم.
گفتم. می خوای برات. قهوه درست کنم داداشی گفت. آره.
گفتم پس خانومت کجاس. گفت هیچی قهر کرده. رفته خونه باباش گفتم چرا. گفت هیچی یه مسئله ی بین خودمونه
گفتم آها و رفتم توی آشپز خونه که دوستم آمد. و گفت چقدر این دا داشت. عصبیه. زهرم. ترکید. بعد از درست کردن قهوه. اونو برای داداشم بردمو. گفتم چیز دیگه ای نمی خوای.
گفت نه برو بیرون
بعدش به سمت اتاق خواب حرکت کردم و با دوستم. رفتیم بخوابیم.
به 3 نکشیده خوابم برد
صبح. با درد از خواب بیدار شدم گوشیم برداشتم که اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد پیامی از طرف محمد بود. خوبی. درد نداری
با لبخند تایپ کردم ....
دوستم بهش گفت. مامان بابات کار واجب داشتن مجبور بودن برن
داداشم که رگ گردنش بیرون زد بود گفت. با من حرف نزن عصبانیم یه چیزی بهت می گم ناراحت می شوی.
از شون نگاه گرفتم و نفسی راحت کشیدم که داداشم آمد جلو. و صورتم توی. دستاش گرفت و گفت. چرا اینقدر زنگت پریدس. ترسیدی. گفتم. خیلی ترسیدم
داداشم پیشنمو بوسید گفت. ببخشید آبجی کوچولو که نارا حت شدی از دستم.
گفتم. می خوای برات. قهوه درست کنم داداشی گفت. آره.
گفتم پس خانومت کجاس. گفت هیچی قهر کرده. رفته خونه باباش گفتم چرا. گفت هیچی یه مسئله ی بین خودمونه
گفتم آها و رفتم توی آشپز خونه که دوستم آمد. و گفت چقدر این دا داشت. عصبیه. زهرم. ترکید. بعد از درست کردن قهوه. اونو برای داداشم بردمو. گفتم چیز دیگه ای نمی خوای.
گفت نه برو بیرون
بعدش به سمت اتاق خواب حرکت کردم و با دوستم. رفتیم بخوابیم.
به 3 نکشیده خوابم برد
صبح. با درد از خواب بیدار شدم گوشیم برداشتم که اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد پیامی از طرف محمد بود. خوبی. درد نداری
با لبخند تایپ کردم ....
۳.۱k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.