زير سایه ی آشوبگر p21
سوکجین جوری به اتاق ها نگاه میکرد که میفهمیدم داره خاطراتش رو مرور میکنه
وارد دفتر پدرش شدیم
اونجا هم پر از گرد و غبار بود....به سمت کمدی رفت و کشو هاش رو باز کرد:
_پرونده های شراکتش رو اینجا نگه میداشت
دونه دونه مشغول بررسی شدیم....در بعضی معامله ها طرف مقابل همون افراد داخل مهمونی بودن
چند بار هم به خارج از کشور دارو صادر شده
هیچ چیز مشکوکی اونجا نبود و این کار رو سخت تر میکرد
توی کارخونه گشتیم...وقتی داخل آزمایشگاه شدیم اخم کردم
میزی که توی دفتر آقای کیم بود پر از گرد و خاک بود ولی آزمایشگاه گرد و خاک خیلی کمتری داشت
به قدری که شاید یک یا دو هفته ی پیش کسی اینجا بوده
باز هم اونجا همه چیز عادی بود ...هوا گرم بود خودمو باد دادم و موهامو پشت گوشم دادم که حس کردم چیزی افتاد
دستمو سمت گوشم بردم ...گوشوارم افتاده بود
دولا شدم رو زمین و پیداش کنم
_چیکار میکنی
_گوشوارم افتاد...دارم دنبالش میکردم
بلاخره زیر میز پیداش کردم....لبه ی شکاف موزاییک بود
گوشوارم رو برداشتم...چند لحظه به اون موزاییک و بعد به بقیه ی موزاییک ها دقت کردم
همه کیپ و بدون فاصله کنار هم بودن ولی این یکی دور تا دورش شکاف داشت
_بیا اینجا اینو ببین
وقتی اومد گفتم:
_ببینش..دورش بازه...شاید بشه درش آورد
سوکجین چاقویی زیرش انداخت تا بردارتش
زیرش خاک بود....به هم دیگه نگاه کردم....فکر کنم هر دو یه چیز به ذهنمون اومد چون شروع کردیم به کندن زمین
وارد دفتر پدرش شدیم
اونجا هم پر از گرد و غبار بود....به سمت کمدی رفت و کشو هاش رو باز کرد:
_پرونده های شراکتش رو اینجا نگه میداشت
دونه دونه مشغول بررسی شدیم....در بعضی معامله ها طرف مقابل همون افراد داخل مهمونی بودن
چند بار هم به خارج از کشور دارو صادر شده
هیچ چیز مشکوکی اونجا نبود و این کار رو سخت تر میکرد
توی کارخونه گشتیم...وقتی داخل آزمایشگاه شدیم اخم کردم
میزی که توی دفتر آقای کیم بود پر از گرد و خاک بود ولی آزمایشگاه گرد و خاک خیلی کمتری داشت
به قدری که شاید یک یا دو هفته ی پیش کسی اینجا بوده
باز هم اونجا همه چیز عادی بود ...هوا گرم بود خودمو باد دادم و موهامو پشت گوشم دادم که حس کردم چیزی افتاد
دستمو سمت گوشم بردم ...گوشوارم افتاده بود
دولا شدم رو زمین و پیداش کنم
_چیکار میکنی
_گوشوارم افتاد...دارم دنبالش میکردم
بلاخره زیر میز پیداش کردم....لبه ی شکاف موزاییک بود
گوشوارم رو برداشتم...چند لحظه به اون موزاییک و بعد به بقیه ی موزاییک ها دقت کردم
همه کیپ و بدون فاصله کنار هم بودن ولی این یکی دور تا دورش شکاف داشت
_بیا اینجا اینو ببین
وقتی اومد گفتم:
_ببینش..دورش بازه...شاید بشه درش آورد
سوکجین چاقویی زیرش انداخت تا بردارتش
زیرش خاک بود....به هم دیگه نگاه کردم....فکر کنم هر دو یه چیز به ذهنمون اومد چون شروع کردیم به کندن زمین
۲۲.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.