پارت چهارم
مثل همیشه بغضم رو قورت دادم و رفتم داخل اتاقم و پیش بوم نقاشی سفیدم نشستم . یه روی قلب منم سفید بود اما الان نمیدونم یهو چیشد که رنگ گرفت . اونم رنگ عشق . رنگ قرمز ( لعنت به هر کسی که گفت مشکی رنگ عشقه 😐😂 میدونم فک کردید الان میگم مشکی 😂 ) . پالت رنگم رو دستم گرفتم و قلممو رو لای انگشت هام . شروع به نقاشی کردم . قهوه ای برای چشم . سبز کمرنگ برای سایه ی چشم . سرخابی برای لب ها . کرمی برای پوست و ......
از توی خونه موندن خسته شدم پس بوم و چیزایی که لازم داشتم رو توی یه کیف ساده ی مشکی گذاشتم و رفتم دشت بنفشه ها . نشستم پشت درخت همیشگی و منتظر دختر موندم . دختری که فقط اسمش رو میدونم . سوزی . دختر اومد و یه صندلی گذاشت و شروع به نواختن کرد . وقتی داشت مینواخت من همزمان به چهره ی معصومش نگاه میکردم و تک به تک اجزای صورتش زو روی بوم میاوردم . بعد از ۲۰ دقیقه کار من با بوم تموم شد و کار دختر هم با گیتار . حواسم نبود و شروع به خوندن کردم . چشمامو بسته بودم و میخوندم . وقتی چشم هام رو باز کردم با قیافه ی متعجب دختر روبهرو شدم . هینی کشیدم و خودمو کشیدم عقب . اما بوم سمت دختر بود . ولی هنوز ندیده بودش . اومد جلو و گفت : پس توهم نزدم . تو تمام مدت اینجا بودی و من فکر میکردم دیوونه شدم ؟ کی هستی ؟
+ م ... من تهیونگ هستم . کیم تهیونگ . پسر کیم جونگ هون .
_ همون نوازنده ی معروف ؟؟ جدی ؟؟
+ اره جدی میگم . من هم ویلون میزنم . همینطور پیانو و خیلی ساز های دیگه .
_ خوشبختم . من هم بائه سوجی هستم اما بهم میگم بائه سوزی .
+ همچنین . میتونم بهت بگم سوزی ؟ تو هم میتونی بهم بگی تهیونگ .
_ اوه حتما .
برگشت سمت بوم . ای وای . لپام از خجالت سرخ شد .
.
.
.
__________________________________
پایان پارت چهارم
خیلی زیاد شد نسبت به پارت های قبلی اما کلا پارت ها از این به بعد اینطورن 😃 پیج اینستام هم میذارم که فالو کنید . تنکیوو .
از توی خونه موندن خسته شدم پس بوم و چیزایی که لازم داشتم رو توی یه کیف ساده ی مشکی گذاشتم و رفتم دشت بنفشه ها . نشستم پشت درخت همیشگی و منتظر دختر موندم . دختری که فقط اسمش رو میدونم . سوزی . دختر اومد و یه صندلی گذاشت و شروع به نواختن کرد . وقتی داشت مینواخت من همزمان به چهره ی معصومش نگاه میکردم و تک به تک اجزای صورتش زو روی بوم میاوردم . بعد از ۲۰ دقیقه کار من با بوم تموم شد و کار دختر هم با گیتار . حواسم نبود و شروع به خوندن کردم . چشمامو بسته بودم و میخوندم . وقتی چشم هام رو باز کردم با قیافه ی متعجب دختر روبهرو شدم . هینی کشیدم و خودمو کشیدم عقب . اما بوم سمت دختر بود . ولی هنوز ندیده بودش . اومد جلو و گفت : پس توهم نزدم . تو تمام مدت اینجا بودی و من فکر میکردم دیوونه شدم ؟ کی هستی ؟
+ م ... من تهیونگ هستم . کیم تهیونگ . پسر کیم جونگ هون .
_ همون نوازنده ی معروف ؟؟ جدی ؟؟
+ اره جدی میگم . من هم ویلون میزنم . همینطور پیانو و خیلی ساز های دیگه .
_ خوشبختم . من هم بائه سوجی هستم اما بهم میگم بائه سوزی .
+ همچنین . میتونم بهت بگم سوزی ؟ تو هم میتونی بهم بگی تهیونگ .
_ اوه حتما .
برگشت سمت بوم . ای وای . لپام از خجالت سرخ شد .
.
.
.
__________________________________
پایان پارت چهارم
خیلی زیاد شد نسبت به پارت های قبلی اما کلا پارت ها از این به بعد اینطورن 😃 پیج اینستام هم میذارم که فالو کنید . تنکیوو .
۱۹.۹k
۱۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.